2777
2789
عنوان

خانوما دارم از استرسسسسسسس میمیرم😭😭 بدبخت شدم بیچاره شدم

| مشاهده متن کامل بحث + 1026 بازدید | 89 پست
مدرستون دولتیه؟دوربین نداره؟از طریق کسانی که مشروب خوردن دخترش رو لو بدن.(این کار خوبی نیست ،ولی وقت ...

بعضی از بچه ها خوردن و گفتن که این آورده ولی همچنان دختره میگه من نه خوردم و نه آوردم

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بعضی از بچه ها خوردن و گفتن که این آورده ولی همچنان دختره میگه من نه خوردم و نه آوردم

ببخشیدا ولی همکلاسیت بجای مغز کاه تو سرشه پیش خودش نمیگه یه وقت یکی میخوره و بهش نمیسازه حالش بد میشه؟

دیگه بعضی ها شورشو درآوردن

اولین بار که چشم هام رو به دنیا باز کردم والدینم رو دیدم اولین قدمم رو برداشتم اولین کلمه رو گفتم چیزای رنگارنگ دیدم آسمون دیدم خورشید دیدم و...دومین بار که چشمم رو به دنیا باز کردم برای اولین بار رفتن به مدرسه رو تجربه کردم با دوستام تو حیاطمون از صبح تا شب بازی کردم کارتون دیدم روز شماری میکردم که کی باز تابستون میشه برم خونه دایی با دختر دایی بازی کنم وقتی والدینم برام چیز های خوشمزه میخریدن ذوق میکردم تنها آرزویی که داشتم این بود که مثل بچه های دوروبرم تبلت داشته باشم و...سومین بار که چشم هام رو باز کردم دنیا کم کم رنگ و روشو از دست داد همه جا خاکستری و سرد شد اولین تار موی سفید رو توی موهام دیدم با اینکه سنم کمه! برای اولین بار به این فکر افتادم که یه چیزی توی زندگیم درست نیست... دنیا به اون چیزی که تصور میکردم نیست...یه چیزی رو ندارم...ایندفعه باید به خدا میگفتم اون چیز رو بهم بده برعکس دفعه های قبل که آرزو و خواسته‌م رو به مامانم میگفتم.ولی نمیدونم چرا هر چقدر با خدا حرف میزنم به درخواستم توجه نمیکنه؟یا نشونه ای از اینکه درآینده به اون خواسته‌م رسیدم نمیده؟شاید صدام رو نمیشنوه؟! احساس میکنم هر چه قدر دست و پا بزنم وضعیت بدتر میشه و من بیشتر غرق میشم و بدتر اینکه هیچ کس از اون چیز هایی که توی دل و ذهنمه خبر نداره و درکم نمیکنه🙂🖤

😭😭😔

برو درستو بخون کصونه واویلا بازی درنیار چیه تو این سن خودتو درگیر میکنی اینطور میکنی ماهم شک کردیم ک کار خودته لو دادنشون یا اصلا بردنش ب مدرسه چ برسه مدیر و معلمات

چ ربطی داره خب بیان مگه تو بردی مدرسه؟؟؟چرا جوری صحبت میکنی آدم فک میکنه از پشت کوه اومدی😐انقد ساده ...

چیکار کنم داره سوالات میاد ذهنم انگاری مغزمو از دست دادم😭😭 مادره آتیش نزنه مدرسه رو حالا خدااااااا

گلم نوشتم بخون گفتم که اول بچه ها مون لو دادند و ما چیزی نگفتیم اما این دوست صمیمیم گفت مدیر هم گفت ...

لیوان کاغذی بوده ؟لیوان به چه درده مدیر میخوره،از کجا رفتید مکه پیدا کردید؟

چیکار کنم داره سوالات میاد ذهنم انگاری مغزمو از دست دادم😭😭 مادره آتیش نزنه مدرسه رو حالا خدااااااا

چرا حرفای بی ربط میزنی کاری ک بچش کرده جرمه تو چرا پنیک میکنی؟

نکنه ی ریگی ب کفش خودته؟چون این همه استرس و نگرانی بی دلیل نمیتونه باشه ...

ببخشیدا ولی همکلاسیت بجای مغز کاه تو سرشه پیش خودش نمیگه یه وقت یکی میخوره و بهش نمیسازه حالش بد میش ...

اینا مجبورشون کردن به خدا امروز کسی که خورده بود انقدررررررر گریه کرد تو بغل من از حال رفت😭😭

لیوان کاغذی بوده ؟لیوان به چه درده مدیر میخوره،از کجا رفتید مکه پیدا کردید؟

از مکه؟ مدیر گفت یکی بره تیکه یا حالا بطری رو پیدا کنه که میدونه کجاست چون ما میدونستیم ما رفتیم

اینا مجبورشون کردن به خدا امروز کسی که خورده بود انقدررررررر گریه کرد تو بغل من از حال رفت😭😭

اونایی که خوردن مجبورش کردن؟

اولین بار که چشم هام رو به دنیا باز کردم والدینم رو دیدم اولین قدمم رو برداشتم اولین کلمه رو گفتم چیزای رنگارنگ دیدم آسمون دیدم خورشید دیدم و...دومین بار که چشمم رو به دنیا باز کردم برای اولین بار رفتن به مدرسه رو تجربه کردم با دوستام تو حیاطمون از صبح تا شب بازی کردم کارتون دیدم روز شماری میکردم که کی باز تابستون میشه برم خونه دایی با دختر دایی بازی کنم وقتی والدینم برام چیز های خوشمزه میخریدن ذوق میکردم تنها آرزویی که داشتم این بود که مثل بچه های دوروبرم تبلت داشته باشم و...سومین بار که چشم هام رو باز کردم دنیا کم کم رنگ و روشو از دست داد همه جا خاکستری و سرد شد اولین تار موی سفید رو توی موهام دیدم با اینکه سنم کمه! برای اولین بار به این فکر افتادم که یه چیزی توی زندگیم درست نیست... دنیا به اون چیزی که تصور میکردم نیست...یه چیزی رو ندارم...ایندفعه باید به خدا میگفتم اون چیز رو بهم بده برعکس دفعه های قبل که آرزو و خواسته‌م رو به مامانم میگفتم.ولی نمیدونم چرا هر چقدر با خدا حرف میزنم به درخواستم توجه نمیکنه؟یا نشونه ای از اینکه درآینده به اون خواسته‌م رسیدم نمیده؟شاید صدام رو نمیشنوه؟! احساس میکنم هر چه قدر دست و پا بزنم وضعیت بدتر میشه و من بیشتر غرق میشم و بدتر اینکه هیچ کس از اون چیز هایی که توی دل و ذهنمه خبر نداره و درکم نمیکنه🙂🖤

نمدونم اینکارا توی مدرسه یعنی چی آخه انگار دوست دارن خودشون رو تو دردسر بندازن میرفتن جای دیگه اینکارو میکردن خو

اولین بار که چشم هام رو به دنیا باز کردم والدینم رو دیدم اولین قدمم رو برداشتم اولین کلمه رو گفتم چیزای رنگارنگ دیدم آسمون دیدم خورشید دیدم و...دومین بار که چشمم رو به دنیا باز کردم برای اولین بار رفتن به مدرسه رو تجربه کردم با دوستام تو حیاطمون از صبح تا شب بازی کردم کارتون دیدم روز شماری میکردم که کی باز تابستون میشه برم خونه دایی با دختر دایی بازی کنم وقتی والدینم برام چیز های خوشمزه میخریدن ذوق میکردم تنها آرزویی که داشتم این بود که مثل بچه های دوروبرم تبلت داشته باشم و...سومین بار که چشم هام رو باز کردم دنیا کم کم رنگ و روشو از دست داد همه جا خاکستری و سرد شد اولین تار موی سفید رو توی موهام دیدم با اینکه سنم کمه! برای اولین بار به این فکر افتادم که یه چیزی توی زندگیم درست نیست... دنیا به اون چیزی که تصور میکردم نیست...یه چیزی رو ندارم...ایندفعه باید به خدا میگفتم اون چیز رو بهم بده برعکس دفعه های قبل که آرزو و خواسته‌م رو به مامانم میگفتم.ولی نمیدونم چرا هر چقدر با خدا حرف میزنم به درخواستم توجه نمیکنه؟یا نشونه ای از اینکه درآینده به اون خواسته‌م رسیدم نمیده؟شاید صدام رو نمیشنوه؟! احساس میکنم هر چه قدر دست و پا بزنم وضعیت بدتر میشه و من بیشتر غرق میشم و بدتر اینکه هیچ کس از اون چیز هایی که توی دل و ذهنمه خبر نداره و درکم نمیکنه🙂🖤

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792