2777
2789
عنوان

ترس کودک

48 بازدید | 7 پست

سلام بچه ها

ما یه پسر دوساله از بهزیستی به سرپرستی گرفتیم.

خیلی خونگرمه خیلی زیادددددد و اصلا در کل روز گریه نمیکنه همش بازی خنده.

هم پرخوره و تپلی.

اما وقتی مدفوع می‌کنه ناراحت میشه خیلی گریه می‌کنه

میترسهه اصلا انگار نگرانه داداشم.

و روزی یکبار مدفوع می‌کنه

کلا کم دستشویی می‌کنه با اینکه خیلی میخوره

راهکار چیه؟ چیکار کنم وحشت نکنه 

فکر کنم تو بهزیستی بچه رو دعوا میکردن....


(هنوز پوشک میشع)


توروخدا بگید

دارم عذاب میکشم از هر قطره اشکش

موقع دستشویی کردن باهاش بخندین و شعر بخونین باهاش بازی کنین .در واقع کاری کنین متوجه نشه که داره دست‌شویی میکنه 

این به نظرم رسید فقط 


خدا لعنتشون کنه چرا دعوا می‌کنن دقیقا؟؟؟

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

موقع دستشویی کردن باهاش بخندین و شعر بخونین باهاش بازی کنین .در واقع کاری کنین متوجه نشه که داره دست ...

همین کارو میکنیم مگه ساکت میشه(:

از آب هم می‌ترسه😭

بنظرت تشویقی خوب نیست؟؟ 


نمی‌دونم والا چی بگم

کلی بچه اس حوصله سون سر میره دعوا میکنن حتما با نیشگون میگیرن

حدس من اینه

شایدم خانواده قبلیش هم اذیت میکردنش


همین کارو میکنیم مگه ساکت میشه(:از آب هم می‌ترسه😭بنظرت تشویقی خوب نیست؟؟ نمی‌دونم والا چی بگمکلی بچ ...


شاید یبوست داره بچه و گریش واسه همینه 

کره یا روغن زیتون تو غذاش میریزید؟

شکمشو با روغن ماساژ بدید 

باید حداقله حداقل دوبار رو بیرون روی داشته باشه و نرمالش سه چهار باره


خانواد سابقش کی دادنش بهزیستی؟

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
شاید یبوست داره بچه و گریش واسه همینه کره یا روغن زیتون تو غذاش میریزید؟شکمشو با روغن ماساژ بدید بای ...

مدفوعشو چک کردم سفت نیست.

یعنی ممکنه بازم یبوست داشته باشه؟


حس میکنم نگه می‌دارهه شکمششش خیلی بزرگ میشه بچم. با اینکه خیلی میخوره 

نه نریختیم چون سه‌روزه آوردیمش برنج و اینا دادیم.

ماشاالله خوش خوراکه سیر نمیشه


یک ماه و نیم بهزیستی بوده

اعتیاد داشته مادرش

مدفوعشو چک کردم سفت نیست.یعنی ممکنه بازم یبوست داشته باشه؟حس میکنم نگه می‌دارهه شکمششش خیلی بزرگ میش ...

 


به شلیو سفتی مدفوع نیست کلا باید بیشتر بیرون روی داشته باشه .اگر معذرت می‌خوام حالت پشکلی شد ببرید متخصص اطفال . گریش شاید از دل درد هم باشه.این چند روز چیز سنگین یا دلپیچه اور نخورده؟

ماشاالله بجونش .باید ببینیپ عادت تعذیه ایش چی بوده.شاید یه چیزی به مزاقش خوش نیاد 

خدای من .طفلی قطعا هنوز مادرشو میشناسه پس. 

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   تعلیقی_بدبخت  |  5 ساعت پیش