دروغی که دردسرشد

اگه رابطش با مادرزنش خوبه اصلا بهتره خودمادر باهاش صحبت کنه بلاخره بزرگتره جای مادرشه.دیگه درک میکنه.مادر بگه چون اوایل همسرم راضی به کارکردنم نبود بعد بشرطی راضی شد که کسی از فامیل نفهمه. چون من میخاستم کمک خرج باشم برا بچه هام.همسرم با این شرط ناچار شد قبول کنه.

عزیزم مگه مادرت دزدی میکنه که پنهون کنی؟با افتخار سرتو بالا بگیر و حقیقت رو بگو

من هم مادرم سالهاست شاغله و همچنین خودم هم شاغلم و هربار خانواده شوهرم و مخصوصا پدرشوهرم منو میدیدن میگفتن زن نباید کار کنه(افکار پوچ)

اما برام اهمیتی نداره و همیشه مستقل بودن خودم و مادر باعث افتخارم بوده چون نون حلال درآوردیم و به کسی مربوط نیست که بخوایم قایم کنیم 

اگه روزی رفتیم دزدی یا از راه خراب پول درآوردیم اونوقت پنهون میکنیم از بقیه😐

از اول نباید پنهان میکردی

اینقدر گنده وبزرگش نکنه اون مادر با شرافت داره میره زحمت میکشه بخاطر اینکه محتاج کسی نباشن.بچه هاش با آبرو برن خونه بخت.مگه چیکار کرده که باید سرت زیر باشه.اگر گفتی با افتخار بگو طوری درمورد مادرت با شهامت وجرات حرف بزن که حساب کار دستش بیاد.خودت رو به مظلومی نزن که اون بیشتر جو گیر بشه.

درحضور پدر ومادرت بگو یا خودشون بگن.از قبل با مامان بابات هماهنگ کن و وقتی شوهرت اومد خونه پدرت بهش بگن.اینجوری توی عمل انجام شده قرارمیگیره و دیگه نمیتونه مستقیم اخم قهر کنه .حالا نهایتا چندروز سرسنگین باشه درعوض تو راحت میشی

دقیقا من همین حرف هارو غیر مستقیم از خانواده همسرم  شنیدم که مثلا ما خانوادمون بی غیرته که شاغلیم ،چون از یه طایفه ای هستن که همه خانمهاشون خانه دار بودن

اما در حقیقت شاغل بودن یک خانم نشان از توانایی های بالاشه ،چون واقعا در توان هر زنی نیست کار بیرون از منزل هم انجام بده 

من هیچوقت بابت این موضوع خجالت نکشیدم و هربار که بهم بابت این موضوع حرف زدن کوچکترین اهمیتی برام نداشت 

نه عزیزم تا دیرتر از این نشده بهش بگید خودتو راحت کن تا کی میخای هرروز استرس داشته باشی. باور کن اصلا اتفاق بدی نمیفته وختم بخیر میشه خیالت راحت.

دقیقا ما هم همینطوریم 

اگه من قرار بود طبق خواسته اونا رفتار کنم الان باید خانه دار بودم،ولی چرا وقتی درس خوندم و زحمت کشیدم ثمره اش رو نبینم؟😃

حالا روزگار چرخیده و دقیقا خواهرشوهرم دنبال کار میگرده(همون که پدرش شاغل بودن زن رو نشان بر بیغیرتی میدونست)

فقط یادت نره دقیقا پدرت بگه من راضی نبودم به کارکردن خانمم ولی خاسته های بچه هامو تنهایی نمیتونستم برطرف کنم.خانمم پیشنهاد کار داشت ومن مخالف بودم اما نهایتا با اصرار پذیرفتم بشرطی که هیچکس نفهمه فقط توی خانواده خودمون بمونه. وقتی ازدواج کردید چندبار خاستیم بگیم ولی صلاح ندونستیم حاشیه درست بشه.