یکی از پسرای هم کلاسیم رو دوست داشتم بیشتر از ۶ سال بهش گفتم هیچی نگفت فقطتشکر کرد منم دیگه ازش دوری کردم یادمه یه بار از کنارش رد شدم تو محل کارمون که بیمارستانه بعد برگشت گفت خانم دکتر من چند قدم رفته بودم جلو اونموقع هم بهش گفته بودم بیشتر از یک سال مبگذشت خواستم برگردم نگاش کنم یادم افتاد استادم هم تو سالن بود هر وقت یادم میفته خداروشکر میکنم برنگشتم ولی جقدر منتظر بودم صدام کنه الانم ازدواج کرده من دیکه دوسش ندارم ولب بعضی وقتا یادم میفته هر چند میدونم آدم مزخرفی هست