سه ماه با نامزدم دنبال خونه بودیم همش نمیشد
یکی رو پریروز دیدیم بدک نبود. ولی یکی رو دیشب دیدم من نظرم ازون پریروزیه عوض شد و کلا چه برای زندگی چ برای اینکه بدیم مستاجر دیشبیه عالی بود
من نظرمو گفتم به نامزدم
قرار شد امروز ساعت ۱۲/۵ املاک قولنامه کنن دیشبیه رو.
بعد دوباره نامزدم گفت ساعتش جابه جا کن ک دومادمون و داداشم موقع قولنامه باشن بکنش ۸
زنگ زدم ب مالک اینا عذرخواهی و ساعت جابه جا کردم مالکم قرار شد ب املاک و مستاجر بگه
اینا همه ی طرف
بعد ساعت ۶ زنگ زدم نامزدم آدرس املاک بدم برنداشت و ریجکت کرد
ساعت شد ۸ نامزدم جوابمو نداد نه پیام نه زنگ
شاید بیست بار یا سی بار مالک و املاک داشتن میزنگیدن بهم از خجالت برنداشتم
نگران نامزدم شدم گفتم حتما ی اتفاقی افتاده دلشوره گرفتم دوباره به نامزدم زنگ زدم
ی لحظه برداشت گفتم مالک منتظره
گفت من یه جا دیگه رو قولنامه کردم منظورش پریروزیه بود
الان واقعا دلم شکسته من این همه مدت فکر میکردم نظرم مهمه که با هم میریم
حس بدی دارم
بحث پولش نیست دوتاش ی قیمته پیش خودم گفتم الان سر یه تصمیم مهم اینجوری کرد بعدا چی میخواد بشه
بهش افتخار میکنم
ولی
دلم شکسته چند بار بغض کردم موضوع خونه نیست موضوع اینه هر تصمیم مهمی بخوابیم اینجوری کنیم چی میشه
من سر شغل آرایشگری خانوادم میگفتن خوبه برو رفتم.... فقط موند امتحانش دیدم نامزدم دلش نیست برم وایسادم تو روی همه توی خونه و گفتم نمیرم امتحان بدم
الان سر ی نظر اینجوری شد بغضم گرفت