من یک فرد بیخود و بی مصرف و ضعیفم که کلی مشکلات روحی روانی و عصبی آوار شده رو سرش و هیچ علاقه ای هم به رشته اش که تجربی باسد را ندارد و نمیشود تغییر رضته هم دهد
در پایه یازدهم هستم و پدرم بعد از گرفتن پرونده برای جابه جایی و دیدن نمرات قهوه ای قرار است مرا جر دهد
راه نجاتی دارید یا زودتر از تاریخ بابک خرمدین دوم شدن خودم خودم را حلق آویز کنم
گرچه همین الانش هم از استرس و...درحال تحلیل رفتن و مردن هستم
با تسکر از خواننده و پیشنهاد دهنده
لحن صحبت ام هم نمیدانم چرا اینگونه شد