یچیزی واست تعریف کنم که یکم انگیزه بگیری عزیزم
یکی از اشناهامون بود که توی روستا زندگی میکردن یه خانواده ۴ نفره
ک با پول کارگری پدره خانواده ب بدبختی هزینه خانواده رو میداد
+اوضاع زندگیشون اصلا خوب نبود
توی یکی از همین روزا پدر خانواده فوت میشه
مادر خونواده میرفته کارگریو اینور اونورو ب بدبختی بچه هارو بزرگ میکنه
حتی میگفتن بعصی شبا غذام نداشتن
لباسا ایناشونم از دیگران میگرفتن دیگه خودت فکرشو بکن
دختره خونواده بزرگ میشه و پول خرید کتاب نداشته
خلاصه به هربدبختی بوده مادرشون کتاب از اینو اون میگیره..
دختره معلمی قبول شد به هر بدبختی ک بود
براش خواستکار پزشک اومدو الان ازدواج کردن و زندگیشون از این رو به اون رو شد
هیچیک فگر نمیکرد اینا حتی بتونن زنده بمونن
ولی دیدی چجوری زندگیشون عوض شد؟
الان خوشبخت تر از اینا پیدا نمیشه...