2777
2789
فقط همون سی دی هاش به دردم خورد چون هرچی تو جعبه بود مث خودکار و ماشین پلاستیکی هاش واسه من رنگش و ش ...

اههه راست میگی یادم اومد. کلا چیزا چرت پرت توش درمیومد😂😭

رابطه من با ایران رابطه آدمی است که از مادرش دلخور است.نمی‌تواند از مادرش دل بکند چون شدیداً دوستش دارد اما خسته و دلخور است💔            یکسال خواننده خاموش بودم یکبارم تعلیق شدم کاربر جدید نیستم

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

وای آره من تق تقی هم دوتا داشتم یه قرمز یه صورتی مایل به بنفش (میشه سرخابی بچه ها؟)

فکر کنم🤔

ابتدایی بودم با داداشم رفتیم دم مغازه دو تا از همون تق تقیا خریدیم ، مال من زرد بود مال داداشم سبز ، منم عشق صورتی شانس رنگ دخترونه ای نداشت ، توی راه ماتم زده بودم و گریه که من صورتی میخواستم 🥴😂


خلاصه مامانم سردرد و میگرن داشت همیشه ، ماهم توی خونه سر و صدا راه انداخته بودیم با اینا ، کتک مفصلی خوردیم مامانم برداشتشون نمی‌دونم چیکارشون کرد 😄

کاش برمیگشتیم به همون دورانی که بچه بودیم پیتزا دونه ی ۱۰تومن بود نه ۳۰۰یا ۴۰۰تومن.

وای تازه بدیش این بود مامانم نمی‌داشت پیتزا بخورم می‌گفت اینا آشغاله خودم درست میکنم ولی خودشم هیچوقت درست نمی کرد😐😑🤣😂🥺.

ما از کلاس سوم تا شیشم خاله بازی میکردیم تو مدرسه اونم چجوری 

مدادامون میشدن ادم و جامدادی میشد خونه زنگ تفریحا میاوردیمشون مثلا اومدن پارک کلی باهاشون بازی میکردیم خوراکی میخوردیم زنگ کلاس میخوابیدن گاهی وقتام حوصله درس نداشتیم دوباره بازی میکردیم کلاس سوم معلم ما مرد بود نمیتونست فیزیکی تنبیه کنه با خودکار و کتاب میزد تو سرمون ی بار داشتم با بغل دستیم بازی میکردم اصلا حواسم نبود یهو با کتاب زد تو سرم گفت این مسخره بازیا چیه جمع کن برو ته کلاس منم نازنازی کل اون زنگ گریه کردم 

ی بار دیگه‌عم سرکلاس ریاضی داشتیم به دوستم گفتم دیگه بخوابن ما درس گوش بدیم زنگ تفریح بیدار بشن مدادمو گذاشتم جامدادی ک بخوابه مداد سیاه مرد بود قرمز زنش بود دوتاشون خوابیدن آقامون هی درس میداد وقت میداد بنویسیم من مثل بز فقط نگاه میکردم گفت تو چرا نمینویسی گفتم اخه مداد ندارم گفت چرا نیاوردی گفتم اوردم ولی خوابیده اولش جدی بود ولی بعدش جوری خندید هنوز خندش یادمه دوباره منو انداخت ته کلاس ولی اینبار عصبانی نبود😂

هعییییی یادش بخیر چقد خوش میگذش هاا

ما از کلاس سوم تا شیشم خاله بازی میکردیم تو مدرسه اونم چجوری مدادامون میشدن ادم و جامدادی میشد خونه ...

وای خدا منم کلاس پنجم بودم مامان می گفت قد خر عمو نمکی سن داری دختر بسه خاله بازی نکن😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز