یه بار منو دخترعموم و پسرعموم با دوتا از زن عموهام نشسته بودیم اون تا بزرگا داشتن حرف میزدن از قدیم میگفتن ماهم روبه روشون نشسته بودیم داشتیم گوش میدادیم که یهو پسر عموی خل و چلم آدامسشو بااااااد کرد آدامسه افتاد رو روسری اون یکی زن عموم(مادرش نه) منو دخترعموم ترکیدیم از خنده مادر پسره هم همش چش غره میرفت همزمان هم ب پسرش هم به ما ، بعد پسرعموم هم داشت میخندید و آدامس رو برداشت دوباره گذاشت تو دهنش 😐 ما دوباره ترکیدیم از خنده