سلام خانوما
یه راهکار برای حواس پرتی بدین توروخدا
چند ماهی هست جایی مشغول به کار شدم
قبلا خیییییییلی کارها کردم خیییییییلی
هنری ، صنایع غذایی ، آهنگری ، فروشندگی و ...
بیشتر شغل ها رو امتحان کردم
اما هرکدوم رو بیشتر از یکی دو ماه نموندم
و ۹۹ درصد مواقع حوصله نداشتم ادامه بدم اون کار رو
الان چند ماهی هست مشغول شدم کارمو خیلی دوست دارم
رییسم ماه پیش منو گذاشت پای دستگاه بهم گفت هرکسی رو نمیذارم پای دستگاه باشه و فلان من بهت ایمان دارم ازت مطمئنم که میتونی
حالا اینو تا اینجا داشته باشید
انقد حواس پرتی دارم یا دستگاه رو یادم میره خاموش کنم
یا دکمه ای که باید بزنم
یا پمپ رو خاموش کنم
باید روی عدد چند باشه
امروز مثل باباها همش پشت سرم کارای منو جمع میکرد یه سره هی یادم میرفت
بعد یچیزایی هم گفت بهم
امروز توی یه کوچه نشستم بس گریه کردم
انقد از خودم عصبی و ناراحت بودم که حد نداره
حالا از چیزایی که گفت ناراحت نشدم
از خودم ناراحت شدم که چرا حواسم جمع نیست
بنده خدا چیزیم نمیگه بهم
همش یادآوری میکنه بهم یادم میندازه کارامو
خیلی خجالت میکشم که با این همه یادآوری بازم فراموش میکنم
نمیدونم چیکار کنم بخدا
استعفا بدم از این کار؟
رو خودم کار کنم چجوری ؟
چیکار باید بکنم؟
واقعا موندم 🥲
بعد امروز باز یادم رفت دستگاه رو خاموش کنم زنگ زدم به سرپرستمون بهش گفتم رییسم متوجه نشن لطفاً
گفت متاسفانه شنیدن گوشی رو بلندگو بود 🤦🏻
قششششششنگ گند زدم
یعنی تیر خلاصو زدم امروز
بعد از اون یکم که رفتم یه کوچه خلوت پیدا کردم رفتم تا میتونستم گریه کردم
خواهش میکنم یه راهی جلو من بذارید
قبلا هم خیلی اینجوری بودم
اما چون سن و سالم کمتر بود با خنده و شوخی ازش رد میشدم
یا یجوری به یه داستان بامزه تبدیلش میکردم که ازش بگذرم
اما الان احساس حماقت میکنم احساس خنگی میکنم
همش میگم دختر مگه خنگی چته تو چه مرگته حواست به هیچی نیست
عاشقی مگه
مجنون شدی نکنه
همین الان دلم میخواد گریه کنم باز 😭