ینی منظور مادرشوهرم چی میتونه باشه

من جوابشو ندادم ولی اگ بعد عروسی چیزی بخواد بگ اون موقع جوابشو میدم

ی بار گف واس لباس عروس بریم فلان جا گفتم من خودم ی جا پیدا کردم میرم اونجا گف کجا گفتم از گوشی پیدا کردم گف گوشیو ول کن گفتم نمیتونم ول کنم

بعد ی دونه لباس مجلسی خریدیم برگشت گف واس خرید عروسیتم یدونه میخریما دیگ نمیخریم( حالا پول همه اینا رو شوهرم میده) منم گفتم حالا ببینم چی میشه

اصلا سرش تو کار خودش نیست

دقیقا همین طوره منم نتیجه گرفتم با همچین آدمی باید مث خودش برخورد کرد بخوای مهربون باشی چیزی نگی سوار شدنش حتمیه الخصوص کار من سخت تره چون شوهرم سادست

اخ حرف دل منو زدی مادرشوهرم بی سواده من ارشدم بعد  من با نامزدم دعوام شدنی برمیگشت ب من میگف  ریدم تو سوادت ( در صورتی ک ن دعوامون ب اون ربط داشت نه این حرفش)(من تاحالا راجب سوادم جلوشون حرفی نزدم ک بگم چون من گفتم اونم گف)

خلاصه بدجوری زبون نفهمه 

خودش کاری کرده پدرشوهرم با خواهر و برادر و پدر و مادرش رفت و امد نداره بعد بی دلیل برگشت گف تو نمیتونی پسر منو از مادر و خاله و دایی و زن داداشش جدا کنی منم گفتم من اصلا ب این چیزا فکر نمیکنم توام از من نمیترسی تو از کارمای کار خودت میترسی ، میترسی اعمالت جلو راهت سبز بشه

شوهرم عمرا بفهمه مادرش روش تسلط داره