دیگه خلاصههه عذابی میکشیدم نشدنی😂
تا تصمیم گرفتیم خونمونو جدا کنیم آقا ما ودیعه خونمون مشترک بود یعنی مشترک که نبود مال شوهرم بود گفتیم حالا که دوطبقه هست با قیمت پایین باهم بگیریم چون اینا پس اندازی نداشتن😬آقا شر کرد که الا و بلا پول نمیدم پسرمم نمیزارم از پیشم بره تو گورتو گم کن برو من دیگه عروس ندارمممم دعوای بزرگی پیش اومد در حد کتک و فوش من یه دوماهی قهر بودم خونه بابام تا شوهرم برام خونه گرف برگشتم نه تو اسباب کشی کمک کرد نه خودش و نه هیچ کدوم از فامیلاش خونم اومدن یه دوماهی راحت بودیم تا اینکه شوهرم مریض شد دوباره با پسرم پسرم اومد😂این به کنار کسی از فامیلاشون میادمیاد میشینه همش میگه بابا گفته شب شام میمونی خونه پسرت دیگه نه؟منم میگم نه میام یه چیزی درست میکنیم میخوریم
یا هی میگه عروس فلانی خواهر شوهراشو دعوت کرد مادرشوهرش و مهمون کرد از دکتر که اومده بودیم هرکی میومد میگفت یه هفته باهم بپزیم بخوریم پسرم خوب شه
همش دلش میخواد بیاد بمونه خونه ما
خونه بچشع قبول ولی خب تو که دیگه بدی و از حد گذروندی خودت و با مادر شوهر بقیه یکی نکن