استاد گفته بود خلاصه مطلب رو بگو
منم خوندم
راهم دوره ۳ تا۴ ساعت توراهم
و گفت حتما ۸ صبح دفترم باشید برای ارائه
من مشکلاتی هم با خانواده شوهرم دارم تپش قلب گرفتم
صبح یه پسر چاقو زد شکم شوهر یه خانم و اون خانوم هم گریه کرد و من دویدم که برسم دانشگاه تپش قلب شدید گرفتم
استاد اومد اولین نفر هم به من گفت بگو
منم تپش و صدام درنمیومد بزور گفتم ولی بعدش سینم انگار سنگ شد فشار دادم و همش نفس بلند میکشیدم اب خوردم خوب شدم ولی خجالت کشیدم