گفتم دیکه شوهر نکن چیزایی که میخوای تو متاهلی نیست مگر کسی رو خودت پیدا کنی که کاملا با همه چیت کنار بیاد و عقیده هاش مثل تو باشه یکی از بستگانم دختره خیلی اوپن میگشت بیرون رفتن همه چی ازاد بود الانم نامزد کرده با کسی که میخواستش چند سال پسره کلا هیچ کاری نداره این کجا میره چه کار میکنه چی میپوشه من خانواده ام ازادی ندادن تا بگردم اونی که میخوامو پیدا کنم سنتی اونی که مورد پسند بابام بود رو بله دادم الانم شده این حالم ببین تو فامیل همه میگن وای خدا بده شانس عجب شوهری کرده ولی خودم دلم شاد نیس هیچ کی هم باور نمیکنه شوهرم اخلاق نداره انقدر که با بقیه خوب برخورد میکنه عمه ام همیشع میگه وای خدا کنه دوماد منم عین دوماد داداششم باشه چقدر اقاست اره اقاست اهل دود نیست رفیق باز نیست اهل کاره زندگیه ولی .... چیزایی که من میخواستم نیست
اون زمانی توهین کردم حالم بد بود اصلا هر چی گفتم خودم من پشیمون شدم شعور من پایین بود هر چی دلت میخواد اصلا بهم بگو
منم ، شوهرم خودشیفته اس، منی ک مجردی خدای اعتمادبنفس بودم، بعد ازدواج اعتمادبنفسم اومده پایین ،
طوریکه از خودم،صورتم،هیکلم همه چیزم بدم میاد
ولی
دور برمو ک میبینم خداروشکر میکنم،
بلاخره همه ک کامل نیستن ، یکی وابسته مادرو خونوادشه و خون عروس رو میبرن تو شیشه ، یکی اخلاق نداره، یکی ادب نداره، یکی پول نداره، یکی کارحسابی نداره ، خلاصه ک هیشکی کامل نیست
