من اگر برگردم به ۵ سال پیش محاله ازدواج کنم زندگی متاهلی خیلی مسئولیت دارع خیلی بدبختی داره من پول دارم خونه دارم ماشین دارم ولی شوهری ندارم که منوبفهمه محبت کلامی نداره اصلا حرفامو نمیفهمه پی روز از بس اذیت کرد منو میخواستم خودکشی کنم بببین به چه جنونی رسونده منو با کاراش فقط دلم به حال دخترکوچلوم میسوزه و حرف مردم که جدا نشدم ازش وگرنه اصلا دوسش ندارم دیگه
نه بابام بهم گفته نه همسرم
یه جوکه
وقتی به بچه احترام بذاری بچه ات بزرگ شد با کسیکه باهاش با احترام رفتار می کنه ازدواج می کنه چون بی احترامی فحاشی و کتک براش عادی نشده و همیشه یه حصاری دور خودش میکشه که به دیگران حد و حدود خودشان را نشان بده و از آدم های سطحی دوری می کنه
اوخی عزیزم!
نصیحتت به من که دنبال آزادی هستم و دوس دارم هرجور دلم میخاد لباس بپوشم و از محدودیت های خونه ی پدری راحت بشم چیه؟
شاید باورت نشه به شلوار پوشیدنمم گیرمیدن😐😂
بنظرت با ازدواج کردن این محدودیت ها میره؟
لطفا راهنماییم کن که چیکارکنم؟ بنظرت توروشون وایسم و هرجور دلم میخاد لباس بپوشم خوبه؟ و تازه اینا نیس من دوس دارم تنهایی برم مسافرت برم مزون لباسی رو که عروس شب عروسی میپوشه بپوشم که بخاطر پوشیدن لباس عروس ازدواج نکنم واسه خودم طلا و لوازم آرایش و لباس بخرم که بخاطر اینکه تو دوران نامزدی برام اینجور چیزا بیارن ازدواج نکنم
و اینم بگم که من تو خونه ی بابام دست به سیاه و سفید نمیزنم پس به هیچ وجه حاضر نیستم مسئولیت های زندگی متاهلی رو به گردن بگیرم!
لطفا راهنماییم کن
خب کرج اینجور چیزا که دوستی دختر و پسر باشه کاری ندارن ولی تو شهری مثل قزوین حرف درمیارن میشی انگشت نمای همه!
و بابای منم اصلن آدم منطقی و آرومی نیس! خیلیم عصبی و پرخاشگره و اصلن تحمل اینکه ببینه من باکسی دوست شدمو نداره
و منم حتمن میخام دوس پسر داشته باشم
بنظرت سر این مسئله تو روی بابام وایسم خوبه؟
دانشجو هستم و اگه بخام اینکارارو بکنم دیگه نمیزاره برم دانشگاه
قزوین مگه عین کرج نیست تعجب میکنم میگی حرف در میارن...
ببین تو رو وایستادن نمیشه گفت
اگه انتخاب خوبی کردی و بهش بگو خانواده سخت گیری داری مادرش یکی بیاد واس اشنایی بگه صحبت کنید کافه یا رستورانی برید
