یکی از دوستای من مادرش سرطان گرف خیلی زجر کشید اواخر دیگ زمین گیرشذ بیچاره چقدر دوستم ناراحا بود پ بی تابی میکرد
تو این مدت مادرشوهرش یه بار ازش نپرسید حال مادرت چطوره یه بار ک خونشون بودن تلفن دوستم زنگ میخوره میگن حال مادرت بده میبریم بیمارستان اینم با گریه پامیشه لباس بپوشه مادرشوهرش مبره دست به کمر وامیسه میگ مادر تورو ما از روزی ک دیدیم مریض بود دیگ کی سالم بود مگ هیچیش نمبشه نترس پسرمو عجله نندازی تند رانندگی کنه هااا
بعد میره اروم زیر لب میگ اینم شانس ماس
خلاصه مادر دوستم ک فوت میکنه بعد دو سال مادرشوهرش هم سرطان میگیره و زمین گیر میشه به نظرم این ادم داره تاوان اون دلی ک از دوستم تو اون موقعیتش شکست میده