برای بچه شوهر هرکاری هم بکنی بازم ازت متنفره بخدا قسم نامادری اسم بد در کرده البته منظورمن اون نامادری های بلانسبت وحشی نیس که بچه شوهر رو اذیت میکنن منظورمن همه نامادری هاست هرچه هم که خوبی کنی و براشون زحمت بکشی انگار ازت طلبکارن مثل به گل مصنوعی آب دادنه رشد نمیکنه.. حتی اگه مریض هم بشی یک لیوان آب به دستت نمیدن تازه طلبکارم هستن
نمیدونم شاید اگه ما هم جای اون بچه ها بودیم از اینکه یکی دیگه جای مادرمون اومده حس بدی داشتیم ، یه چیزایی جنگ درونه ، دیدن هم صحبتی پدر با یه ادم دیگه و مقایسه اش با چند وقت قبل ، همه ی محبت پدر رو خواستن و حسادت به محبت پدر به یه زن دیگه و ...
هر چی بچه کوچیکتر باشه بهتره ، مادر فوت کرده باشه از طلاق گرفته بهتره یعنی بچه بهتر کنار میاد
در کل بچه ها آسیب میبینن دیگه ، یه سری رفتارها دست خودشون نیست چون درونشون آروم نیست
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
شما وقتی با یک مرد بچه دار ازدواج کردی باید تمااام اینا رو به چشمت میدیدی مثل یاسمن تو سریال گرگ و میش با اینکه دختره محل صگ به یاسمن نمیداد ولی یاسمن از بچه ی خودشم بیشتر دوستش داشت،شما جای مادر اون رو گرفتین برای اون،پس یکم بهش حق بدا که نتونه باهات کنار بیاد اون هر چقدر هم که بهش خوبی کنی فکر میکنه میخوای گولش بزنی اگه زیاد باهات سرناسازگاری کرد توعم کار به کارش نداشته باش فکر کن با هم دیگه هم خونه هستین هر کی کار خودش رو بکنه سر به سرش نزار اونم گناه داره
صد در صد که با این تفکر بچه میارمبله محبت معمولی و ارتباط محبت آمیز توقع درستیه اون رابطه عاطفی خوب ...
نه عزیزم منم همچین توقعاتی ندارم. بچه هامم الان دو نیم و ۶ و نیم ساله هستن . منظورم همین محبت و قدردانی معمولی روزمره بود نه اینکه عصای پیری کریم باشن . قطعا برای اون موقع برای خودم یه فکری میکنم که آویزون بچه هام نباشم .
مادرشون زندگیشون خواست و جدا شد هرچی پدره تا شش ماه اصرارکردبرنگشت وحالا خانم رفته عروس شده وپسر۱۴سا ...
از ما ؟ به هر حال الان خونه پدرش داره زندگی میکنه طلبکار هم باشه از پدرش از مادرش از هر کی حق داره ، از هر کی نفرت داشته باشه حق داره چون بیگناه زندگیش به هم ریخته و نرمال نیست ، اون گناهی نداره چون شرایط زندگیش اونی که میخواد و تو عموم میبینه نیست
پدرش باید خیلی خیلی باهاش رفیق بشه و براش وقت بذاره و حتی با روانشناس کودک نوجوان در ارتباط باشه ، اون بچه میون تحولات نوجوونیش خودش رو تنها در دنیا میبینه