اگر داداشم هزار تا حرف بهمون بزنه و دعوا کنه و بزنه مامانم هیچی نمیگه همش میگه خودت مقصری
مثلا میدونی چیه میگه تقصیر خودته جوابش ندادی فحشت داد یا زدت
اگر داداشم حرفی بزنه و من جوابش بدم هر دوتاشون باهام دعوا میکنن که مقصر تویی
ای خدا 19سال روزگارم اینجوری گذشت
متنفرم ازشون باعث شدن افسردگی بگیرم ولی حتی با وجود اینکه افسردگی دارم مامانم همش میگفت تو که کمبودی نداری تو چیزیت نیس اونی که حالش بده منم نه تو
حتی وقتی داروهای افسردگیم تموم شد میگفت دیگه نخور برام تا دو هفته دارو نخرید دیگه خیلی داشت حالم بد میشد به اجبار و دعوا نوبت روانپزشک گرفت و باز قرص میخورم
حتی روانشناسم باهاش صحبت کرد اما مامانم درست نمیشه
از جیگرم خون میچکه خیلی اذیتم میکنن حتی میشینم تو اتاق درس میخونم بیرون نمیرم که نخان اذیتم کنن باز یهو در باز میکنه میترسم تا چند دقیقه تپش قلب میگیرم
خدا کنه سال دیگه برم دانشگاه و دیگه هیچوقت برنمیگردم اینجا