من توچهل هفته رفتم بیمارستان شهرمون ۳ساعت زیرنوارقلب وسی پی آربودم ک توده دقیقه جاهای دیگه میگرفتن نهایتشمگفتن مشکل داره برویه سرم بزن دوباره بیااگه نوارت همین بودبایدبستری بشی منم گفتم بابامن دردی ندادم ومشکلی ندارم مجاب نشدن رفتم بیرون ب بهانه سرم خریدن زنگ زدم شوهرم گفتم اینامعلوم نیست چی میگن بیابریم بهبهان دکترخودم.یک ساعت توراه بودیم اومدیم بهبهان.بیمارستان تامین اجتماعی نوارگرفتن گفتن اصلاعالیه خانم هیچ مشکلی بچه نداره هرکی گفته اشتباه کرده رفتم پیش دکترم گفتم چهل هفتم بسمه خسته شدمختم بارداری بده برم بستری شمازطرفی سه تایچه ۹و۷و۵سالم هم باهتم بودن دلم کباب بودواسشون وامتحاناشونم شروع شده بود.بردمشون خونه خواهرم توبهبهام رفتم دکتر.نامه ختم بارداری دادوگفت بروخرماوروغن کرچک خوب وکپسول گل مغربی ک یک هفته پیش برام تجویزکرده بودبهور.وگفت وزنش چهارکیلووصده اگه باآمپول فشادنیومدبایدسزارین نشی.من کسی رونداشتم بیادپیشم ک سزارین کنم وازطر۴ی فوبیای عمل وخون دادم خیلی گریه کردم توخیابون .روغن دوقاشق پرخوردم وقرصم خوروم ورفتم خونه فقط خرماخردم ساعت پنج دردام شروع شدشوهرموساعت ۶بیدارکردم وامدیم بیمارستان والکی گفتم دردندارم شایدامپول فشاربزنن وزودتربچه بیادترس داشتم دردام کاذب باشه وبچه نیادپایین.گفت پس بروتا۷ونیم صب ک شیفت عوض شه.حالا۶وچهل دقیقه بودرفتم توحال ومنتظرتعویض شیفت بودم ک دردام بدترشدمردم بچه ها.ولی فقط نفس عمیق میکشیدم وپیاده روی میکروم دیگه طاقت نیاوردم زنگ بخشوزدم وگفتم ازدردمردم بچه هارفتم تارحمم ازبک سانت شده چهارسانت.گفت بابدبستری شی.امابچه هاهمش احساس میکردم ادراردادم ولی نمیومدونمیزاشتن برم دسشویی میگفت سربچه است نکن بچه تودسشویی ب دنیامیاد.منم فقط التماس میکردم ک سوندبزنیددادم میمیرم ب خدامردم بچه هاهفت وده دقیقه تاپذیرش شدم ولباس عوض کروم افتادم ب خونریزی.باویلچرمستقیم بردنم اتاق زایمان.واونجاهفتوبیست دقیفه زایمان کردم عکسشم میزارم