قبلا اون یکی اتاق بودم با همکارم . این میومد متوجه میشدم یه جوریه نگاهش. اون همکاراقام ک تو اتاق قبلیم با من بود چن بار اومد بم گفت لطفا در اتاقتو نبند هی میومد در اتاقمو باز میزاشت میگفت ادم مریض زیاده. توام تنهایی درو نبند. منم میگفتم سردمه میبستم . الان میبینم واقعا راست میگفت همکارم
از این مردا پره هروز یا میبینم یا کلا دوستام تعریف میکنن از هرچی مرده بدم میاد🤢یبار تو دکتر نشسته بودم یهو حس کردم یکی از بالا داره دست میتکونه تا نگاه کردم دیدم داشت اونجاشو با انگشتش یه جوری میکرد یلحظه شوکه شدم واقعا دیگه از اونجا بلند شدم رفتم یجای دیگه نشستم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز