ببین خوب چشماتو باز کن
من برگردم به عقب اصلا باهاش ازدواج نمیکردم
پدر نداره خودمو کشتم تا وابستگیش به مادرش کمتر شد
امااااا با برادرش اگر بزاریش منو با برادرش تقسیم میکنه
یه جوری برادر برادر میکنه انگار هیچکس برادر نداره
ماشینشو بهش داد ، تو مغازه شریکش کرد
یه جوری رفتار میکنن انگار شوهر من زیر دست برادرشه، حالا برادره ۱۰ سال از شوهرم کوچکتره و یه جوری رفتار میکنه انگار دنیا مال خودشه
شوهر من هر سری برادرش همراهش باشه رانندگی نمیکنه و برادرش رانندگی میکنه، چرا؟ چون برادرم تو همین و سالهای خودش ماشین خوب نداره و دوست داره ماشین خوب سوار شه
برادرشم آنقدر عقده ای بار اومده که هرررررر جا میشینه میگه ماشین من، مغازه من و ....
از خدا میخوام یا شوهرم درست بشه یا بمیرم ، چون خانواده م اجازه طلاق بهم نمیدن
خدا میدونه چندین دفعه مرگشو تصور کردم و بعد از مرگش چطور زندگی کنم
من تو خونه پدرم نور چشمی بودم و الآنم هستم
متاسفانه تو خونه شوهر نفر دومم و الویت نیستم
این عذابم میده