ماه پیش تولدم بود که مامان بابام گفتن با تولد داداشت که ازمن خیلی بزرگ تره باهم میگیریم (چند روز فاصله هست)یک ماه گذشته و هنوز هیچ کدومشون حتی بهم یه تبریک خشک و خالی هم نگفتن روز تولدم مامانم با دوستاش رفت بیرون من خونه موندم گفت باید درستو بخونی
بابام که عین خیالش هم نبود
خیر سرشون قرار بود منو ببرن کنسرت اما نبردن که نبردن منم با حسرت به ویدیو های کنسرتاش نگاه میکنم
تا حرفی میزنم میگن دوران ماها اصلا نمیدونستیم تولدمون کی بود چون نمیگرفتن
حدود پنج سالی شده که تولدی من ندیدم،بعد دوستام مامان باباشون باغ میگیرن کلا عشقو حال من