امشب خبییییییلی ریختم بهم...
کم آوردم...خانوادم ازم دورن و اینقدر غرق در مشکلاتن که هرکسی سرش به کار خودش گرمه...غریبم و دست تنها..با بچه های شیطون..شوهرمم سرده و مثل گاو میمونه.با تفاوت فرهنگی زمین تا آسمون...خیییییییییلی تنهام...خیلی خسته ام...خییییییییییییییییییییییلی خسته ام...اگر بخاطر بچه هام نبود خودمو میکشتم که راحت بشم....خیلی داغونم ...خیلی ...تنهام...غریب و بی کسم...دلم از همه چیز پره...دلم واسه بچه هام میسوزه و کاری از دستم بر نمیاد..خیلی احساس پوچی میکنم...خیلی خیلی استرسی ام...همیشه و برای همه چیز من سپر میشدم و شوهرمم بی عرضه ی به تمام معنا...برام دعا کنید که بخاطر بچه هام بتونم ادامه بدم..خیلی خسته ام ..خیلی خیلی خیلی....اگر میتونید برام ذکری ..آیه ای...دعایی برام بخونید ،شاید خدا صدای یکی از شمارو شنید و نجاتم داد