و این مسئله همه زندگیمو تحت شعاع قرار داده.
اول از همه با خانوادم خوب نیستم چون حس میکنم زشتم و دوستم ندارن.
نمیتونم با کسی ارتباط برقرار کنم چون زشتم و کسی دوستم نداره
نمیدونم خودمو برای کسی لوس کنم چون زشتم و این چیزا به من نیومده
نمیتونم مسخره بازی در بیارم چون زشتم
نمیتونم بخندم چون زشتم
من لیاقت هيچیو ندارم چون زشتم
من رفتم تو رابطه و شکست خوردم چون زشت بودم و هر وقت حرف میزدم دوست پسرم میگف تو با این قیافت باید لال شی
من رفتم تو رابطه و نتونستم نگهش دارم چون زشت بودم و جرعت نمیکردم برم باهاش بیرون
من زشتم و هیچ وقت با دختر خاله ها و دخترعموهای و دخترای فامیل ک خوشگلن حرف نمیزنم چون اونا ازم خوشش نمیاد
من تو همه ی بحثا کم میارم چون زشتم ک تحقیر میشم
من ساکت آرومم خجالتیم به گفته ی دیگران لالم چرا؟ چون زشتم و جرعت نمیکنم تو چشای کسی نگا کنم و حرف بزنم شوخی کنم چون قیافم خوب نیست
من زشتم و هیچ وقت هیچ کس دوستم نداشته
هیچ وقت کسی برام نگران نشده
کسی برام ذوق نکرده
هیچوقت این موضوع از ذهنم پاک نمیشه و ثانیه ثانیه تو ذهنمه که قیافم بده
من زشتم و همه ی فامیل بهم گفتن
من با لبخند رد شدم با خنده گذشتم ولی اونا هیچوقت نفهمیدن حرفاشون عین تیری بود کع مستقیم خورد وسط قلبم
من هیچ وقت اتفاقات و کارها یادم نمیمونه حافظه خوبی ندارم ولی هیچوقت یادم نرفت حرفاشون
من زشتم و وقتی فامیلای خوشگل میان من افسردگی میگیرم راضی نیستم ببینمشون چون با یذره مقایسه حالم بد میشه.
من زشتم و کل زندگیم شد حسرت خوردن قیافه دیگران روابط دیگران کارهای دیگران
و زندگی برام زهر شد.