ماه پیش بخاطر عمل پام بستری شدم ولی چون تو بخش بودم اینطوری نبود
چند شب پیش شوک آنافیلاکسی شدم با امبولامس بردنم
مامانم رفت کارای پذیرش و بکنه من تنها موندم تو اتاق احیا زیر اکسیژن
خیلییییی حس عجیبی بود وقتی ار گریههه میلرزیییدم هیچ کس هیچ کاری نمیکرد
انگار روز قیامت بود برااام هر لحظهه التماس میکردم کمکمم کنید
دونفر کنارم فوت شدن
هنوز اثرات بدش باهامه بعد چند روز بدنم میلرزه از ترس