2777
2789
عنوان

رمان خونا

37 بازدید | 0 پست

پارت ۱ اینجوریه کسی می تونه ایرادش رو بگه 

#پارت۱

#تناقص_انتقام 

قلبم از حرفای ماهان داشت از سینم بیرون میومد.

حرفاش برام قابل هزم نبود دیشب بهترین شب عمرم بود ما اکنون یک روح در دو جسم شده بودیم  اما امروز در مسیر ماه عسل که برایم حکم ماه سیاه را داشت.

به یک باره از پرتگاه عشق سقوط کردم درون سیاه چاله عشق فرو رفتم.

مغزم باور می کرد اما قلبم هرگز!

با بغض گفتم :

_انتقام چی رو از من گرفتی ماهان ؟

محکم دست هایش رو روی فرمان کوبید با عصبانیت گفت:

_خفه شو ماهلین 

_من باید بدونم 

سکوت کرد من بلند داد زدم!

_گفتم می خوام بدونم چرا از من انتقام گرفتی ؟

_می خوای واقعا بدونی !

_اره

پوزخندی زد چشماش به رنگ خون گرفته بود انگار گفتن این موضوع سخت بود دستی داخل موهاش کشید نگاهی بهم کرد درون چشم هایش نفرت و غم بزرگی میدیدم انگار عشق من رو کور کرده بود و تازه چشم های بی روح و سردش را میدیدم !

_بگو دیگه 

با صدای بوقی که از روبه رو میومد به سمت پنجره جلو خیره شدم .

جیق زدم 

_ماهااان

فرمون رو چرخید و ماشین وارد دره شد چشمام به سیاهی فرو رفت.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792