دوستان من یه ساله عقدم و یک ماهه امدم سر خونم .. شوهرم به شدت جاریم نگاه میکنه و خیره میشه و چشمش دنبالشه .. جاریم ده سال ازشوهرم بزرگتره و ۱۷ سال عروس این خانوادس .. منو شوهرم بیرون هم بریم جاریم حسودی میکنه .. و وقتی شوهرم بش خیره میشه جاریمم خیره میشه لبخند میزنه.. پریشب نگاه رونا جاریم میکرد دید ک من دیدم گفتم نگات کنترل کن اولش عصبی شد بعد اخر شب مهربون شد . دیشب من از صبح خونه بابام بودم خودشم خونه باباش جاریمم انجا بود ساعت ده شب ک بر میگشتیم گفت بریم باز خونه بابام بعد بریم خونه گفتم من خستم میخام برم خونه بعد گفت خو میرسونمت بعد من میرم گفتم چیه از نگاه کرذن خسته نشدی توف کرد تو صورتم منم دیگ باهاش حرف نزدم از دیشب 😑 امروز گیر داذه به خانوادت میگم گفتم بگو .. بعد دوباره گفت ب خانوادت بگم یا خانوادم گفتم شب امدی صحبت میکنیم من ب شدت ناراحتم الان نمیدونم چ کنم.. بنظرتون روک باهاش حرف بزنم ک چرا نگاه هم میکنن و من راضی نیستم یا چکار کنم راهنمایی کنید شب امد چ بگم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم جاریم باسنش بزرگه هر وقت میاد با بلوز شلوار میگرده کلی من اصلاااا به روی خودم نمیارم ک حساسیت نشون نمیدم چون هر چی بیشتر حساسیت نشون بدی فکر میکنه خبریه و بیشتر زول میزنه اصلا برات مهم نباشه بزار انقدرررر نگاه کنه تا چشاش دربیاد
وای این دیگه چ ج.ن.ده ایه حس میکنی از قبل سر و سری با هم داشتن؟
نمیدونم شوهرم توعقد گفت من خ سر به سرش میذارم حتی گریش میندازم ک گفتم خوشم نمیاد دیگ جلو من اینکارا نمیکنه ولی از تو عقد متوجه نگاها جاریم و رفتارا شوهرم شدم ولی نتپنستم ثابت کنم