2777
2789
عنوان

خانمای سایت همه ی اقایون سایت بد و هول نیستنااا❌

| مشاهده متن کامل بحث + 8492 بازدید | 387 پست
نخیر دلیل نمیشه کهمگه هرکی حرفی زد باید قضاوت بشه؟ تا میای یه حرفی بزنی میگن تو اینی تو فلانی بهمانی ...

ما با حضور آقا مخالفیم و این ربطی ن ب قضاوت داره ن چیز دیگه ای اگر نمیخوای قضاوت بشی پس تاپیک این چنینی نزن و کمتر چاپلوسی کن برای پرنسسعلی ها شبت خوش 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

آخیییچیشد که رفت؟ خیلی حس بدیه

از۵طبقه خودشوانداخت پایین..حسش عین شکستن تموم استخونای بدنه روحم‌یه گوشه کزکرده وگریه میکنه 

شیپوی مهربونم خواهرخوشگلم همیشه بیادتم.پتوی قشنگ ک بوتومیده همیشه بغلش میکنم میخوابونمش میدونم خودتم کنارمی ولی نمیبینمت ازخدای بزرگ بخواه ک منم بیام پیشت تنها نمونی دردت بجانوروح اباجی

چه فیلمی اخهمردی که تو تاپیک مشاوره داد تموم شد رف دیگ چیکار میخاد بکنه اخه

اون مردیک دوتا اکانت داره با یه اکانت مردونه مشاوره میده با اکانت زنونش گوجه سگ بازی درمیاره

اون مردیک ب تو مشاوره میده تو خصوصی ینفر دیگ درحال لاس زدنه

اون مردیک  درحالت عادی درحال مشاوره دادنه دو دیقه بری ت خصوصیش  ج بودنش رو ب نمایش میزاره 

اون مردیک کاربرخاموشه و همیشه ت تاپیکای عکس و مسائل جنسی پلاسه


پول دربیارین برا پشتتون دیوار بخرید
ما با حضور آقا مخالفیم و این ربطی ن ب قضاوت داره ن چیز دیگه ای اگر نمیخوای قضاوت بشی پس تاپیک این چن ...

من مگه گفتم موافقم

میگم که بعضیا واقعا کمک میکنن

و یهتر نیست همه باهم قضاوت بشن

کاربری دست دو نفر شایدم سه نفر هرچی دلمون بخاد میزنیم هرچی دلمون  بخاد میگیم مفهوم شد؟ بخونین قشنگه✨امروز هم به یادِ دورانِ اولِ آشنایی مان فنجان قهوه ام را کنار پنجره آوردم و بر روی صندلی چوبیِ قدیمی روی بالکن نشستم و چشمانم خیره به کوچه بود تا باز هم از کنارِ قلبم گذر کنی و من از ابتدا تا انتها با لبخندی از سرِ عشق بدرقه ات کنم! توهم مرا ببینی و خنده هایمان باهم تلاقی کند برایت دست تکان دهم و توهم دست به سینه چشمکی روانه قلبم کنی)) امروز ساعت ها منتظرت نشستم. تمام خاطره هایمان را چندین بار دوره کردم، گاهی خندیدم و گاهی اشک ریختم، نگرانت شدم، بسیار دیر کرده بودی. اما بازهم به انتظار نشستم. نشستم اما نیامدی که نیامدی... داستانم آنجایی تلخترشد که یادم آمد دیگر همسایه مان نیستی؛ رفتی و هیچ گاه قرار نیست باز گردی! یادم آمد دیگر آنکه باید از کوچه دیگری گذر کند منم، نه تو! قرارمان به باغی سبز تغییر کرده بود. نگاهم به قهوه تلخی که سرد شده بود خیره ماند تا اینکه آسمان برای دلتنگی ما گریه اش گرفت. قرارمان به اندازه کافی دیر شده بود پالتویم رابه تن کردمو چترم را برداشتم کتونی های سفید رنگم را پوشیدم به سوی تو به راه افتادم. تنها قدم زدن زیرِ بارانِ پاییزی بسیار غم انگیز است اما، راهی که آخرش رسیدن به تو باشد را باجان می پیمایم! راستی تو درزیرِ تلی از خاک بوی باران را میشنوی؟ به تو میرسم و خاکت را با تمامِ جان بغل میگیرم و چشمانم به قاب عکست خیره میماند♡چشمانم همزادِ باران میشود و لب به شکوه و گلایه میگشایم)) شاید تقدیرِ میخواست که ما اینگونه کنارِ هم باشیم: تو در سردی خاک و من در این جهانِ سرد غریب و دلتنگ نگهبان خاطره هایمان باشم آری عشق زیبا میکُشد جانِ آدمی را... ــ💔

ی پسره بود سرطان خون داشت اون نجاست شما خبری دارنی ازش؟ 

یا یکی دیگم بود متاهل بود خانومش ازمایش بارداری داده بود 

یک اقای دیگه اییم بود خانومش به رحمت خدا رفته بود یک دخترخاندم بانمکی داشت راجب شیشه شیر و پوشک و اینا میپرسیدن همیشه😶😅

از۵طبقه خودشوانداخت پایین..حسش عین شکستن تموم استخونای بدنه روحم‌یه گوشه کزکرده وگریه میکنه

واااای😭😭

من بودم نمیتونستم تحمل کنم

چرا عمدی بود؟ 

کاربری دست دو نفر شایدم سه نفر هرچی دلمون بخاد میزنیم هرچی دلمون  بخاد میگیم مفهوم شد؟ بخونین قشنگه✨امروز هم به یادِ دورانِ اولِ آشنایی مان فنجان قهوه ام را کنار پنجره آوردم و بر روی صندلی چوبیِ قدیمی روی بالکن نشستم و چشمانم خیره به کوچه بود تا باز هم از کنارِ قلبم گذر کنی و من از ابتدا تا انتها با لبخندی از سرِ عشق بدرقه ات کنم! توهم مرا ببینی و خنده هایمان باهم تلاقی کند برایت دست تکان دهم و توهم دست به سینه چشمکی روانه قلبم کنی)) امروز ساعت ها منتظرت نشستم. تمام خاطره هایمان را چندین بار دوره کردم، گاهی خندیدم و گاهی اشک ریختم، نگرانت شدم، بسیار دیر کرده بودی. اما بازهم به انتظار نشستم. نشستم اما نیامدی که نیامدی... داستانم آنجایی تلخترشد که یادم آمد دیگر همسایه مان نیستی؛ رفتی و هیچ گاه قرار نیست باز گردی! یادم آمد دیگر آنکه باید از کوچه دیگری گذر کند منم، نه تو! قرارمان به باغی سبز تغییر کرده بود. نگاهم به قهوه تلخی که سرد شده بود خیره ماند تا اینکه آسمان برای دلتنگی ما گریه اش گرفت. قرارمان به اندازه کافی دیر شده بود پالتویم رابه تن کردمو چترم را برداشتم کتونی های سفید رنگم را پوشیدم به سوی تو به راه افتادم. تنها قدم زدن زیرِ بارانِ پاییزی بسیار غم انگیز است اما، راهی که آخرش رسیدن به تو باشد را باجان می پیمایم! راستی تو درزیرِ تلی از خاک بوی باران را میشنوی؟ به تو میرسم و خاکت را با تمامِ جان بغل میگیرم و چشمانم به قاب عکست خیره میماند♡چشمانم همزادِ باران میشود و لب به شکوه و گلایه میگشایم)) شاید تقدیرِ میخواست که ما اینگونه کنارِ هم باشیم: تو در سردی خاک و من در این جهانِ سرد غریب و دلتنگ نگهبان خاطره هایمان باشم آری عشق زیبا میکُشد جانِ آدمی را... ــ💔

دقیقااصلا من نمیدونم چی باعث میشه همش همه جا حرف مرد و زن شه آدما رو فارغ از جنسیتشون هم میشه دیدلاز ...

احتمالن تابحال با چنین کاربرایی برخورد نکردی ک چنین برداشتی ازشون داری

پول دربیارین برا پشتتون دیوار بخرید
ی پسره بود سرطان خون داشت اون نجاست شما خبری دارنی ازش؟ یا یکی دیگم بود متاهل بود خانومش ازمایش بارد ...

خودشو تعلیق کرد چند نفر باهاش بد حرف زدن.

 ت‍‌و ش‍‌دی ق‍‌ش‍‌ن‍‌گ ت‍‌رین ح‍‌سِ ق‍‌ل‍‌ب‍‌م♥️💍

اون مردیک دوتا اکانت داره با یه اکانت مردونه مشاوره میده با اکانت زنونش گوجه سگ بازی درمیارهاون مردی ...

حق گفتی

نمیدونم تا حالا واسه من اینا اتفاق نیوفتاده بیاد خصوصی چون اصلا قبول نمیکنم

کاربری دست دو نفر شایدم سه نفر هرچی دلمون بخاد میزنیم هرچی دلمون  بخاد میگیم مفهوم شد؟ بخونین قشنگه✨امروز هم به یادِ دورانِ اولِ آشنایی مان فنجان قهوه ام را کنار پنجره آوردم و بر روی صندلی چوبیِ قدیمی روی بالکن نشستم و چشمانم خیره به کوچه بود تا باز هم از کنارِ قلبم گذر کنی و من از ابتدا تا انتها با لبخندی از سرِ عشق بدرقه ات کنم! توهم مرا ببینی و خنده هایمان باهم تلاقی کند برایت دست تکان دهم و توهم دست به سینه چشمکی روانه قلبم کنی)) امروز ساعت ها منتظرت نشستم. تمام خاطره هایمان را چندین بار دوره کردم، گاهی خندیدم و گاهی اشک ریختم، نگرانت شدم، بسیار دیر کرده بودی. اما بازهم به انتظار نشستم. نشستم اما نیامدی که نیامدی... داستانم آنجایی تلخترشد که یادم آمد دیگر همسایه مان نیستی؛ رفتی و هیچ گاه قرار نیست باز گردی! یادم آمد دیگر آنکه باید از کوچه دیگری گذر کند منم، نه تو! قرارمان به باغی سبز تغییر کرده بود. نگاهم به قهوه تلخی که سرد شده بود خیره ماند تا اینکه آسمان برای دلتنگی ما گریه اش گرفت. قرارمان به اندازه کافی دیر شده بود پالتویم رابه تن کردمو چترم را برداشتم کتونی های سفید رنگم را پوشیدم به سوی تو به راه افتادم. تنها قدم زدن زیرِ بارانِ پاییزی بسیار غم انگیز است اما، راهی که آخرش رسیدن به تو باشد را باجان می پیمایم! راستی تو درزیرِ تلی از خاک بوی باران را میشنوی؟ به تو میرسم و خاکت را با تمامِ جان بغل میگیرم و چشمانم به قاب عکست خیره میماند♡چشمانم همزادِ باران میشود و لب به شکوه و گلایه میگشایم)) شاید تقدیرِ میخواست که ما اینگونه کنارِ هم باشیم: تو در سردی خاک و من در این جهانِ سرد غریب و دلتنگ نگهبان خاطره هایمان باشم آری عشق زیبا میکُشد جانِ آدمی را... ــ💔

ی پسره بود سرطان خون داشت اون نجاست شما خبری دارنی ازش؟ یا یکی دیگم بود متاهل بود خانومش ازمایش بارد ...

نع میشناسمش ولی خبر ندارم

میگم دیگ بعضی مواردی هستن اقایون محبورن بیان سایت

کاربری دست دو نفر شایدم سه نفر هرچی دلمون بخاد میزنیم هرچی دلمون  بخاد میگیم مفهوم شد؟ بخونین قشنگه✨امروز هم به یادِ دورانِ اولِ آشنایی مان فنجان قهوه ام را کنار پنجره آوردم و بر روی صندلی چوبیِ قدیمی روی بالکن نشستم و چشمانم خیره به کوچه بود تا باز هم از کنارِ قلبم گذر کنی و من از ابتدا تا انتها با لبخندی از سرِ عشق بدرقه ات کنم! توهم مرا ببینی و خنده هایمان باهم تلاقی کند برایت دست تکان دهم و توهم دست به سینه چشمکی روانه قلبم کنی)) امروز ساعت ها منتظرت نشستم. تمام خاطره هایمان را چندین بار دوره کردم، گاهی خندیدم و گاهی اشک ریختم، نگرانت شدم، بسیار دیر کرده بودی. اما بازهم به انتظار نشستم. نشستم اما نیامدی که نیامدی... داستانم آنجایی تلخترشد که یادم آمد دیگر همسایه مان نیستی؛ رفتی و هیچ گاه قرار نیست باز گردی! یادم آمد دیگر آنکه باید از کوچه دیگری گذر کند منم، نه تو! قرارمان به باغی سبز تغییر کرده بود. نگاهم به قهوه تلخی که سرد شده بود خیره ماند تا اینکه آسمان برای دلتنگی ما گریه اش گرفت. قرارمان به اندازه کافی دیر شده بود پالتویم رابه تن کردمو چترم را برداشتم کتونی های سفید رنگم را پوشیدم به سوی تو به راه افتادم. تنها قدم زدن زیرِ بارانِ پاییزی بسیار غم انگیز است اما، راهی که آخرش رسیدن به تو باشد را باجان می پیمایم! راستی تو درزیرِ تلی از خاک بوی باران را میشنوی؟ به تو میرسم و خاکت را با تمامِ جان بغل میگیرم و چشمانم به قاب عکست خیره میماند♡چشمانم همزادِ باران میشود و لب به شکوه و گلایه میگشایم)) شاید تقدیرِ میخواست که ما اینگونه کنارِ هم باشیم: تو در سردی خاک و من در این جهانِ سرد غریب و دلتنگ نگهبان خاطره هایمان باشم آری عشق زیبا میکُشد جانِ آدمی را... ــ💔

حق گفتینمیدونم تا حالا واسه من اینا اتفاق نیوفتاده بیاد خصوصی چون اصلا قبول نمیکنم

من دوتاش رو تجربه کردم،متاسفانه هول بودن ت خلقت مرده اره بعضیا کنترل میکنن بروز نمیدن یا درچارچوب ارزشهاشون عمل میکنن ولی نمیشه یچیز ذاتی رو از مرد گرف مگ اینک طرف مشکل جنسی داشته باشه یا کلن بی میل باشه

پول دربیارین برا پشتتون دیوار بخرید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792