چرا مادرشوهرم اینجورین

اتفاقا شوهرم گفت نیا.

چون باره آخر که رفتم هم به پسرش هم به خودم هم به پدرم توهین کرد

به من گفت بچه نمیاری مشکل پزشکی داری

افرین نهایت ظرفتو تا اشپزخونه ببر

رسمی باش

و توقعی از کسی نداشته باش

من خودم

تو خونواده ای بودم که اصول و اخلاق و رسم و ...رعایت میشد

وارد خونواده ای شدم که ظاهراً اینطوری بودن

ولی مادر همسرم بشدت عصبی و بیمار

فردای عقد ارتباطمو‌قطع کردم بخاطر آرامش خودم

با همسرم خیلی خوبم 

ایشونم با خونوادش خوبه

ولی صلاح نمی‌بینم خودم باهاشون معاشرت کنم

توقعیم ندارم

چون انتخاب خودشون نبودی

تا دعوتت نکردن نرو 

به نامزدت بگو دیگه ناهار شام نمیخاد بریم خونه مامانت به زحمت میفتن و بگو راضی به زحمتشون نیستی نهایت دع روز ی برا برو ی سر بزن ی ساعت بشین برگرد یا اگر نامزدت بهت اشاره کرد بگو دلت درد میکنه خودش بلند شه سفره رو جمع کنه اگرم گله کرد بگو هر بار وظیفه نداری ظرف بشوری اگر دلت خواست میشوری از همین حالا بهش بفهمون حق نداره بهت اشاره کنه بلند شی کار کنی شما وظیفه ای نداری

رفت و امدتو زیاد نکن در کل مادر همسرته ولی بنظرم همیشه حد و مرز و رعایت کنی اعصابت به هم نمیریزه سر این چیزا. ظرف میشوری بشور ولی همیشه نکن. احترامشم نگه داری تو دیگه وظیفت و انجام دادی به هیچ چیز دیگه ای هم اهمیت نده اینجوری از سمت تو همه چی درست و سرجاشه اگه ادامه دادن دیگه ایراد از یه جای دیگس. بعدم از این موارد زیاده حسادتشونم در نظر بگیر چون اکثر مادرای ایرانی پسر پرستن. خیلی کم پیش میاد عروس و مادرشوهر باهم صمیمی و بی شیله پیله باشن.

عزیزم بهترین کار اینه تا میتونی برا ناهار شام نرو ببین منم مثلا وقتی دعوت میکنن من دیر میرم سر ناهار میرم ولی ظرفا رو میشورم چون میگم حالا پخته من هیچ کاری نکردم لااقل طرف بشورم البته مادرشوهر من پیره منم خیلی کم میرم برا ناهار شام شاید ماهی ی بار بیشتر فقط میریم سر میزنیم بهشون

چون ازاول بدون دعوت میرفتی و کار میکردی اینجوری شدن دیگه اصلا اصلا نرو تا خودش شخصا بهت زنگ بزنه بعدم مثل مهمان برخورد کن و سروسنگین زودم برگرد خونتون همسرتم چیزی گفت بگو من ماهی یکبار میام اگه دعوت کنید اونم مهمانم درحد سفره جمع کردن کمک میکنم 

بگو تو خونه ما کاری می‌کنی که من بکنم 

بیشترم برید بیرون تو خونه نباشید