با گوشی با یکی دردو دل میکردم اما به خدا منظور بدی نداشتم اون داشت از سختیای زندگیش و کم و کاستیای عروسیش میگفت منم گفتم خانواده شوهرم اتفاقی شنیدن حرفامو شوهرم هنوز نمیدونه واقعا دیگه روم نمیشه ببینمشون از دستم خیلی ناراحتن رفتارشون کلا باهام سرد شده میخوام مهریمو ببخشم و از شوهرم جدا بشم دیگه حرمتی بینمون نمونده عذر خواهیم نمیتونم کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دیوانه ای دختر مردم صد بار تو روی هم همه چی میگن طلاق نمیگیرن خوب یه مشکلاتی داشتی درددل کردی یه مدت بگذره حل میشه والا خانواده شوهر چه خوبشون بگی چه بد فرقی نداره به حالشون