من هیچکس به مامانم چیزی نمیگه
زمانی که تو سن بلوغ بودم بدترین چیزهارو به چشم دیدم مشکل اعصاب پیدا کردم
یه لقمه غذا نمیخوردم مریض بودم نمیخوابیدم
یه دکتر منو نبرد
از همه قدبلند تر بودم قدم کوتاه موند لاغر شدم یه تار مو تو سرم نمونده دارم کچل میشم
الان بهش میگم چرا هیچ تلاشی نکردی برام میگه چیکارت میکردم
یه بار از لباس و قر و فر خودش نگذشت به خاطر من
هر ماه لباس میخره هرچیزی بخواد میخره من 23 سالمه نه دانشگاه میزارن برم میگن فقط پزشکی
نه پول میدن بهم نه لباس میخرن نه میزارن برم بیرون
چندتا خواستگار داشتم خودشون رد میکردن
الانم میگن خواستگار نداری ترشیدی
یه بار از لباس خودش نزد برام
عمه هام از نون شبشون میگذرن به بچه هاشون برسن