یک دور همی دوستانه دور هم بودیم و دوستامون اکثرا ازدواج کرده بودن
یکیشون ۴ ماه بود ازدواج کرده بود...
به خنده گفتن فلانی مجردی میگفتی من اشپزی بلد نیستم الان چیکار میکنی خونه خودت
برداشت گفت هنوزم نمیکنم 😐
صبحانه که هست
ناهار هم شوهرم سرکار میخوره
ی شام میمونه میریم خونه مامانم میخوریم
با افتخار میگفت مادر شوهرم اومد خونه م دید غذا پیست خودش غذا درست مامانم و دوستم اومد خودشون درست کردن
شمارو پعوت میکنم خودتون درست کنید://///
و اینکه نه دانشجو هست نه شاغل طرف خونه داره رسما