خواب دیدم زنده ای و روی تخت بیمارستانی و من همراهتم... حالت بهتر از روزای قبل از پرکشیدنته... انگار دکتر به ما امید داده بود که تو بهتر میشی و راه امیدی هست... داشتی از شرایط قبلیت حرف میزدی و میگفتیم خدا اون روزو نیاره ک ما تورو از دست بدیم...
عزیزدلم قربون چشمای مهربونت ما ک تورو از دست دادیم.
پنجشنبه تا خودمو از سرکار برسونم سرخاکت هوا تاریک شده بود، ی حس عجیبی بود یه آرامش خاصی داشت ک دلم نمیخواست برگردم خونه حیف ک دخترکوچولوهات منتظرم بودن.
کاش بودی و مرا اینهنه ای کاش نبود
قدر همدیگرو بدونید زندگی خییییلی کوتاهتر از اونیه ک فکرشو بکنید