سر ی موضوعی پیش اومده بود مسئله مهمی بود براش ساعت ۹شب برگشت گفت میخام بخوابم
گفتم خوابت میبره😭گفت به راحتی
گفتم چطوری؟؟
این حجم ریلکس بودن برام عجیب بود خدایی
گفت میخای بخوابی ببینم؟
گفتم چه سوالیه که میپرسی😭
گفت جواب سوال خودت بود گفتی چطوری میخوابی منم خواستم عملی بهت نشون بدم
گفتم عجب نه ممنون
سر تعطیلی ها ساعت دو شب بهم پیام میده و میپرسه ساعات کلاس ها چیه
که منم جوابش رو میدم و میگم خوشبختانه هنوز گروه رو چک نکردی گفت کی گفته چک نکردم غلامی؟گفتم چرا انقدر رسمی صحبت میکنی
گفت رسمی صحبت نمیکنم چون بدت میاد بهت بگم غلامی واسه همین غلامی صدات میکنم
گفتم عجب در جوابش گفتم احساس میکنم از بچیزی ناراحتی گفت عاشق اینم هیچ وقت حسات درست کار نمیکنه دیگه حرفی نزدیم تا چند روز بعدش