از دست مامان بزرگم عصابم خورده خدا جوابشو بده انشالله
داییم دومین بچه ش پارسال ب دنیا اومد پسره بعد انقد خسیسه کلا دو تا لباس براش خرید با دو تا شلوار اونم از تولیدی دونه ای ۳۰ تومن لباس هاشو میندازه تو سبد آشپزخونه ن ساک خرید ن هیچی مامان بزرگم چند تا دیگ لباس خرید براش ینی هیچی برای این بچه نخریدن الان هم که سه سالش شده چند روزه ، کت و شلوار گرم یکی از فامیل ها رو گرفته تنش میکنه انقد خسیس هستن بعد پیش مامانم گفته فلانی ینی من چیه برای بچه ش هنوز ب دنیا نیومده انقد خرید میکنه بازار دیدمش چقد خرید میکنه انگار بچش چیه ببینیم چه جانوری میشه بچش ، گفته هیچکی مثه نوه ی ما نیست انقد خوشگله
حالا پسر داییم که یه سالشه نمیخوام توهین کنم بهش دلم نمیاد ولی خودشون باعث میشن واقعیت رو بگم چشاش ریززززز ریززز دماغ افتاده گوش دراز فقط تنها چیزی که خوشگله تپل بودنشع که داره لاغر میشه انقد بهش مینازن باشه نوه شونه اما چرا توهین میکنن ب بچه ی من که هنوز ب دنیا نیومده ها
اینا چه دل کثیفی دارن آخه
حتی ب مامانم حسودی میکنه میگه خدا رو شکر بچش فلجه آخه چرا ؟ این عو.ضی انسان نیست
داداش من معلوله اونا خوشحالن کلا با مامانم که دختر بزرگشونه رقابت دارن
خدایا خستم امشب چقد گریه کردم وقتی خواهرم گفت پشت من و بچم چیا گفتن عصابم خورده
دیگ نمیرم خونشون اصلاااااا
قبل اینکه باردار شم پیش خاله هام نشسته بود گفته بود ایشالله فلانی (ینی من ) بچه بغل نگیره
چرا ؟چون دیر رفتم دیدن پسر داییم چون دستم خالی بود ولی وقتی رفتم کیک تولد بزرگ بردم دو دست لباس شلوار بردم قاشق بچه بردم چون با قاشق آهنی بهش غذا میدادن
واقعا این حق منه ؟ واگذارشون میکنم ب الله جوابشون رو بده
همش میگفت بچت سالمه یا ن چی شد سونو گرافی چی شد دلشون میخواد بچه م مثل داداشم معلول شه دلشون کثیفه
حتی سر سفره پیش من نشستن نون رو بلند کردن گفتن خدا پسر فلانی رو بکشه چقد شلوغه اومده خونمون شلوغی کرده
خب بچه س شلوغی میکنه میشینه بچه فامیل رو دعا میکنه همش میگن پسر فلانی ایشالا بمیره
دارم میمیرم الان برای پسر منم دعا میکنن خدا یا خودت مواظب بچم باش