ورشکستگی مالی اونم شدید ک از خونه ۱۲۰ متری به مدت حدود سه سال تو ی اتاق ۱۲ متری زندگی کردم و ماشین و طلا و همه چیم رفت
خیانت دیدم و خودم با چشمای خودم پیامای دل و قلوه دادنشون رو خوندم
بچم هم مشکل داشت (تاخیر در یادگیری ک هنوزم ک هنوزه باهاش درگیرم از دو سالگیش تا الان ک هشت سالشه )
مادر و پدر با مشکلات اعصاب و روان
خلاصه به نوبه خودم سختی زیاد کشیدم
ولی هیچی مث این روزام نیس
ک یک ماه و نیمه متوجه توده تو سینم شدم و هر بارم ی علامت جدیدی پیدا کردم از درد و گرفتگی و ترشح سینه و …و نگران این بودم زبونم لال چیز بدی نباشه
همه اونا رو تحمل کردم ولی این موضوع از تحملم خارجه
جوری ک پنیک میشم
برای هیچی غصه نخورید ب خدا این شعار نیس
هیچی مثل سلامتی نیس
اگه قابل دونستید برام دعا کنید ک سونوی بعدیمم خوب باشه و هیچی نباشه
بالا سر دخترم باشم😭