فامیل بودن اومدن خواستگاری و ما جواب رد دادیم بعدش خیلی اصرار کرد و گفت من عاشق شدم و فلان ... من خودمم خیلی پشیمون شدم ولی خانوادم دیگه اجازه ندادن
الان دوسال و خورده ای گذشته و اقا ازدواج کردن هنوز زنگ میزنن به بقیه فامیلا میگن اره اینا دختر ندادن به ما فلان حرفو زدن دل منو شکوندن و...
مسئله من اینه که من خیلی خوابای بدی از ایشون میبینم که تعبیر خوبی ندارن و تو خوابا به شدت ازش بدم میاد
میگم نکنه نفرین کرده یا دعا گرفته یا نمیدونم هرچی
چیکار کنم شرش از زندگیم بره
من هنوز خودم نتونستم ازدواج کنم💔