با پوز خند بهم میخندید بهم ریختم و گفتم داغ جف دختراتو به دلت میزارم ؛ ۳ سال پیش دست زنداداشم قطعی قطعی واسم رو شد ( به عنوان گیرنده ی جادو )
از ۱۰ سال پیش برام دعا میگرفتن که سال ۱۴۰۰ فهمیدم
من فکر میکردم تنهاس ( یه ساله میدونم با مادر و خواهرش همدستن )
و اینم فهمیدم واسم رزق بندم گرفته تا علاوه بر اینکه تو خونه بمونم ؛ بلکه نتونم شغل و کار پیدا کنم ( پیدا هم بکنم یا ضرر میدم یا اخراجم میکنن )
زنداداشم وقتی ببینه لباس های جدید دارم آتیش میگیره شک میشه ( تازه فهمیدم چرا : چون با خودش میگه ما که راه های رزق و روزی اینو بستیم پس چطوری پول دستش میرسه )