تابستون ۹۵ بود ما گروه فامیلی داشتیم تو تلگرام ؛ یه پسر خاله دارم ( ابآن متاهله ) که ۳ سال بعد از ماموریت اومده بود شهرمون انگار دختر خالم خواهر زنداداشمو پسندیده بود برای داداشش
همون روزا یه خواستگار اومد و چون سرش شلوغ بود نصف شبا چت میکردیم برای آشنایی همون تایم پسر خالمم آنلاین بود
ما ده روزی صحبت کردیم
۳ شب بعد از اولین چت با خواستگارم نصف شبا کم کم چیزایی حس میکردم و هر شب بدتر میشد 😂 ( الآن میدونم هر چقدر آنلاین بودن من طول میکشید آزارها هم بیشتر میشد انگار جادوی قویتری میگرفتن ) من اوتموقع نمیدونستم جادو چیه یا اینکه اون جن ها با جادو اومده بودن زو هم نمیدونستم ؛
۱۰ روز بعد رفتم پیش یه سید دعانویس قرآنی حرفه ای ( با خواستگارمم به تفاهم نرسیدیم و کات شد ) و گفتم چیزایی میبینم و لمس اینا اولش دعا نمینوشت میگفت خودت یه کاری کردی اونا اومدن منم گفت نه من هیچ کاری نکردم گفت به من دروغ نگو منم قسم و آیه که کاری نکردم یه دعا نوشت ۵ هزار گرفت گفت پیش خورت نگه دار ؛ گفت جای دیگه میرفتی ازت ۵۰۰ هزار میگرفتن و گفت یه بار دیگه بیای نمینوسیم و گفت از این جریانها هم پیش کسی نگو اسنتو میزارن جنی
دیدن ها و لمس شدن ها و تریوندن ها قطع شد .
دور دوم جادو ها از آبان ۹۸ شروع شد ( وقتی با عشق سابقم کات کردم اونم از قصد رفت با خواهر زنداداشم ؛ اوایل تمیدونستن قبلا با من بوده وقتی بو بردن دوباره واسم دعا میگرفتن که تا الآن ادامه داشته و داره
سال ۱۴۰۰ خواهرم خونمون اومره بود اونموقع من ۳۴ ساله بودم و گفت همسایه بالایی ما میگفت نن یه دختر ۴۲ ساله بودم بابام نمیزاشت ازدواج کنم رفتم پیش این آقا ۱ ناه بعد عقد کزدم ( هر جند شوهرس زنش فوت سده بود و ۲ تا دختر ۱۲ و ۷ ساله داشته ؛ بختشو باز کرده بود )
خولهرم گفت فلانی میای ما هم بریم رفتیم تاس انداخت گفت بستگی داری دشنن داری مرداد ۵ سال پیش بختتو بستن گفتم اتفاقا همون روزا من جن من میدیدم گفت آره دبکه موکلای همون طلسم بودن که پاسون به زندگیت باز شده بود گفتم شما میدوتید کیه گفت مبدونم ولی اجازه ندارم گفتم فقط بگید زنه یا مزده گفت زنه
من به ۳ نفری شک داشتم یکیش همین زنداراشم
که شهریدر ۱۴۰۰ دست رو شد ( اومده بودن خونمون اومد اتاق من گوشیمو برداشتم یه چیزی رو چک کنم شوکه شد چشاش گزد شد ( فکر میکرد با عشق سابقم چت میکنم 😆 ) سه شب بعدش من تو پذیرایی خواب بودم خوابم هنوز نبرده بود ساعت دقیه ۵ دقیه به ۴ صبح بود دیدم یه زن قد کوتاه که کفن سفید تنشه تو بالکن ایستاره و بهم زل زده ( شبیه زنهای سیه چرده بود منتها ۲۰ برابر زشت تر = دیگه اون سد که فهمیدم جادوئه همون روزا جارو گرفته بودم اون زنم موکل جادو بوده که خوشو شکا انسان کزده بود و فهمیدم قبلی ها هم کار خودشون بوده
از اون به بعددبوده که رفتم راه کارها و سوزه های باطلی رو یاد گرفتم بعدش کاربری هایی که گفتم رو ایجاد کردم