واقعا خجالت نمیکشن میشینن که صاحب عزا غذا بده بهشون؟ من تو موقعیتش نبودم ولی هیچوقت درک نکردم اینجور افراد رو خیلی باید سخت باشه وقتی عزا داری به فکر شکم و غذا دادن به بقیه باشی خیلییی سخت و مسخرست
دل تنگم ، دل تنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. عاشق نشدی لنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. کو قطره ی اشک که به پای تو بریزم تا بمانی ، بی اسلحه در جنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. تو ان بت مغرورِ پیغمبر شکنِ داغ ندیدی ، دل بسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم.. تو تابلوی حاصلِ دستانِ هنرمند خدایی ، نقاشی بر رنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. گشتم همه جا پی چشمان تو اما ، فرسنگ به فرسنگ نبودی که بدانی چه کشیدم :)
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
کاش جمع بشه این رسم مسخره فک کن مردی چن تا ادم مفت خور سر نوشابه مشکی یا نارنجی دعوا میکنن🥴😐
🤦🏻♀️💔
دل تنگم ، دل تنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. عاشق نشدی لنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. کو قطره ی اشک که به پای تو بریزم تا بمانی ، بی اسلحه در جنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. تو ان بت مغرورِ پیغمبر شکنِ داغ ندیدی ، دل بسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم.. تو تابلوی حاصلِ دستانِ هنرمند خدایی ، نقاشی بر رنگ نبودی که بدانی چه کشیدم .. گشتم همه جا پی چشمان تو اما ، فرسنگ به فرسنگ نبودی که بدانی چه کشیدم :)
کاش جمع بشه این رسم مسخره فک کن مردی چن تا ادم مفت خور سر نوشابه مشکی یا نارنجی دعوا میکنن🥴😐
چند روز پیش خواهرزاده ی شوهرم برحمت خدا رفت،بخدا انگاری عروسی بود همش زنا قلیون سرشون لخت بخور بخند هزار جور ماست و سالاد نوشابه و غذا و میوه و شیرینی و حلوا خرما تازه خواهر شوهرم بنده خدا بیوه بود از شوهرش جدا شده بود مردا هم تریاک و بافور و زغال و بخور بخور
چقدر بد من بشخصه روم نمیشه وقتی صاحب عذا اونطوری حالش بده جلوش غذا بخورم زشته واقعا
آره منم سر مراسم شوهر خاله ام جوون بود که تصادف کرد و به خانه ی ابدی رفت.غذا آوردن خاله ام گریه میکرد و نگاه میکرد با غضب تا کی غذا میخوره از چشماش میبارید نفرت و به من مینگریست.منم خجل شدم خیلی
دلیل فوتشون چی بود؟؛من خالم جوان ۱۸ سالش رو از دست داده خیلی افسرده و شکسته شده نمیدونیم چیکار کنیم ...
یهویی مریض شد هی دستشو میبرد ب سرش.. ماهم بردیمش دکتر بعد چند تا دکتر گفتن تومور داره و خیلی دیر کردین یه ماه بیمارستان موند و فوت کرد😔 اصلا نفهمیدم چی شد.. بهتره روان پزشک ببرینش خب ما دختر دار شدیم بعد اون ماجرا خیلی حالمون بهتر شد..ولی من بازم هر روز ب یادش میفتم و گریه میکنم و خیلی خیلی دلتنگشم.. هیچ وقتم فراموشم نمیشه