2777
2789
عنوان

تو دانشگاه همه به من توجه میکنن😂

738 بازدید | 52 پست

بچه های کلاس خودمون از من متنفرن 

که ذره ای برام مهم نیست

یعنی جلو روم خیلی باهام خوبن

ولی خیلی پشت سرم حرف میزنن


ولی بقیه دانشگاه حتی از رشته ها و دانشگده ها دیگه منو میشناسن 


از لحظه ای که از پارکینگ دانشگاه میام بیرون تا دانشکده خودمون

واکنش ها عجیبی به خودم میبینم

مثلا پسره منو میدید واو میگفت جفت ابروهاش بالا میرفت 

یا یه اکیپ دختر و پسر منو میدیدن جیغ میکشیدن دختره دوستشو به زور هول میداد طرف من

یا یه احمق دیگه میگفت تو همچی داری جز شماره من 


بعد تازه من لباسی که میپوشم کت و شلوار مشکی بود🤦🏻‍♀️

یعنی اصلا نمیفهمن چرا تو محیط آکادمیک این طوریه 

من واقعا قیافه خاصی ام ندارم


یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

درود بر یوسف نبی

تنها از یک چیز در هراسم...                                                                        این که سزاوار رنج هایم نباشم...    "فیودور داستایفسکی"

شاید رژ لبت مالیده بوده رو دماغت


یا للعجب😂

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
درود بر یوسف نبی

الان همه دستاشونو تو دانشگاه بریدن

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز