چی بگم والله، دلم برای شوهرم میسوزه.
من توجه ای به مادرشوهرم و رفتارش ندارم، واقعا زندگیمون بخاطر اونا خراب نمیکنم.
ولی هیچ وقت مادرشوهرمو درک نکردم.
اخه جالبه، دامادش، نداره، در توانش نیست بخواد توجه خاصی کنه.
خدایی مرد خوبیه، منم جز احترام چیزی ازش ندیدم، مثلا ماشین نداره که بخواد ، مادرشوهرمو جایی ببره.
یا وضع مالیش خوب نیست، مسافرتی، چیزی ببره.
خدایی کارایی که همین شوهر من به مادر من میکنه، یک هزارمش اون بنده خدا انجام نمیده. ولی بیا ببین ، مادرشوهرم چقدر حلوا حلواش میکنه
شوهر خاهر شوهرم بلا و بی احترامی نمونده که سر خاهر شوهرم و مادر شوهر اینا نیاورده باشه، کلا آدم حسابشون نمیکنه، اما مادر شوهر براش همیشه کباب سیخ میزنه، کلی احترامشون داره، همیشه پیش شوهرم تعریفشو میکنه، فلانی فلان کارو خوب بلده، به چشممون میکنه، اونوقت، مارو اصلا اصلا اصلا یه بار هم شام دعوت نکرده، ماشینمون رو میگرن میرن شهرستان برا مراسم اینا، نصف شب زنگ میزنن به شوهرم بیا ما رو ببر دکتر، هر کارشون با ماست، اما اون داماد بی خاصیت عزیز کردشون هس، همیشه هم تعریفشو میکنن، جالبه نه؟ اما ابدأ برام مهم نیس، چون خودمو شوهرم خداروشکر باهم خیلی جوریم و تفاهم داریم، برا همین به رفتارهای مادرشوهر اصلا اهمیت نمیدیم
