خوب کردی دراومدی .
من منشیه یه درمانگاه بودم .
خیلی به پولش نیازداشتم.
مدیر بخش ازمن بدش میومد اونم بخاطر ظاهرم بود خوشگل نیستم.
یجورایی زمختم.
خلاصه مدام هی بهانه میگرفت منم اهمیت نمیدادم تا یه روز گفت ما بودجه نداریم یا کلا برو یا هم منشی شو هم نظافتچی.
اونوقت من لیسانس.
برااینکه مطلقه بودمو میخاستم پول دربیارم گفتم باشه میمونم.
هم توالت میشستم و طی میزدم زمینارو یواشکی و دور از چشما
هم منشی بودم.
خلاصه تااینکه دید نه نمیشه هرسازی میزنه من میرقصم تا فقط بمونم اخرش گفت ما کلا بودجه حقوقم نداریم کلا برو.
هروقت یادش میوفتم نفرینش میکنم .
ایناروگفتم ک بگم تودرخت نیستی وقتی میبینی قدرتونمیدونن و بهت ارزش نمیدن و دارن لهت میکنن جاتو تغییربده.