2777
2789
عنوان

بیاین داستان خودمو دوستمو براتون تعریف کنم باورتون نمیشه

| مشاهده متن کامل بحث + 568 بازدید | 22 پست
ولی وجود اون به من انگیزه میداد اینکه تنها نیستم و اونم هست بهم امید میداد که صد در صد از پس همه چیز ...

اون حتی وضعیتش یجورایی از من بدتر بود از بچگی اسمشو گذاشته بودن رو یکی از پسرای فامیل و قرار بود درسش که تموم شه باهم ازدواج کنن و دختره اصلا پسره رو نمیخواست و جرعت نه گفتن به خانوادش هم نداشت حتی اگه پدر مادرش رو هم تو کاری راضی میکرد بازم یه خاله داشت که همیشه فتنه میکرد همه چیو خراب میکرد از اونا بودن که اجازه نمیدادن دختر تنها از خونه بره بیرون در این حد جالب این بود که حتی اگه پدر مادرش هم راضی میکرد خاله میومد وسط فتنه که چرا اجازه دادین (با خاله همسایه بودن ) خلاصه این شد که کرونا شد مدرسه ها برا همیشه تعطیل شد تعطیلی مدرسه هم نتونست بین ما فاصله بندازه از طریق گوشی باهم در ارتباط بودیم با هم چت میکردیم قرارمون این بود هر روز ساعت ۱۱ واتساپ آنلاین شیم تا نصف شب صحبت میکردیم باهم (غیر از اون ساعت باهم صبح ظهر هم چت میکردیم ول اون قرار ساعت ۱۱ یچیز دیگه بود درباره همه چیز مفصل حرف میزدیم )

تروخدااا وقتی تاپیک میزنم یا سوال میپرسم فقط به لپ کلام دقت کنید نه اینکه چرا اینجاش کجه چرا اونجاش.... تروخدااا خیلی بدمممم میادددددددددددددددد
اون حتی وضعیتش یجورایی از من بدتر بود از بچگی اسمشو گذاشته بودن رو یکی از پسرای فامیل و قرار بود درس ...

همیشه باهم دنبال راه نجات براش بودیم که چیکار کنیم که از این ازدواج اجباری نجات پیدا کنه فکر کن برا دختری که حتی نمیذاشتن تنها از خونه بره بیرون تنها چیزی که به فکرم رسیده بود این بود که تنها راه نجاتش اینه که برا کنکور بخونیم بهترین رشته رو قبول شه (بهترین رشته از نظر خانواده ها هم که میدونید پزشکی بود) و اینکه منبع درآمدی داشته باشیم که حتی بتونیم به خانواده هامون هم کمک کنیم شاید مستقل بودن بتونه کمک کنه بهمون 

تروخدااا وقتی تاپیک میزنم یا سوال میپرسم فقط به لپ کلام دقت کنید نه اینکه چرا اینجاش کجه چرا اونجاش.... تروخدااا خیلی بدمممم میادددددددددددددددد

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

همیشه باهم دنبال راه نجات براش بودیم که چیکار کنیم که از این ازدواج اجباری نجات پیدا کنه فکر کن برا ...

خلاصه تمام مدت اینا پیشنهاد های من بود اون تایید می‌کرد خلاصه با اینکه خودم آدمی بودم که نیاز به حمایت داشتم باید یکی هندلم می‌کرد پذیرفتم که از اون حمایت کنم هندلش کنم این وسط دیگه خودمو فراموش کرده بودم بهش گفتم بریم آموزش گیفت عروسی رو آنلاین ببینیم شاید تونستیم سفارش بگیریم منبع درآمد شد برامون و همینطور هم شد از طریق برنامه دیوار گشتیم دنبال مشتری قرار میزاشتیم صبح زود بیدار شیم و دیگه تموم روز تو خواب نباشیم ولی اون می‌خوابید تنبلی می‌کرد زنگ میزدم بیدارش میکردم (گاهی اوقات با زنگم بیدار نمیشد) باهاش دعوا میکردم که تنبلی بزاره کنار دست به کار شه خلاصه ما تونستیم مشتری بگیریم کارو شروع کنیم یه مشتری اون می‌گرفت یه مشتری من  تونستیم یه خورده پول جمع کنیم 

تروخدااا وقتی تاپیک میزنم یا سوال میپرسم فقط به لپ کلام دقت کنید نه اینکه چرا اینجاش کجه چرا اونجاش.... تروخدااا خیلی بدمممم میادددددددددددددددد
خلاصه تمام مدت اینا پیشنهاد های من بود اون تایید می‌کرد خلاصه با اینکه خودم آدمی بودم که نیاز به حما ...

هردومون به طراحی لباس علاقه داشتیم و رویای اینو داشتیم که یه طرح لباس معروف شیم از اونا که فقط برا سلبریتیا طراحی میکنن (ولی به اجبار خانواده هامون رفتیم رشته تجربی خوندن واسه کنکور و قبول شدن یه رشته عالی تنها راهی بود که میتونستیم آزاد باشیم حتی واسه من که خانوادم یه خرده اوکی تر بودن ولی گیر میدادن ) خلاصه قرار شد کنار رشتمون طراحی لباس هم ادامه بدیم و کلاسای بیرون رو بریم با پولایی که جمع کرده بودیم 

هردومون یجورایی تونسته بودیم از وضعی که قبلا داشتیم فقر تنبل بودن بی عرضه بودن به یه منبع درآمدی برسیم و این اولین موفقیتمون بود خیلی خوشحال بودیم (با اینکه جونم دراومده بود خیلی بهم سخت گذشت اداره کردن خودم و اون تمام زحمتی یجورایی رو دوشم بود اون خواب میموند من باید بیدارش میکردم انگیزه نداشته باید بهش انگیزه میدادم فکر میکردم ایده پیدا میکردم مشتری پیدا میکردم سفارشا رو اوکی میکردم همه رو دوشم بود)

تروخدااا وقتی تاپیک میزنم یا سوال میپرسم فقط به لپ کلام دقت کنید نه اینکه چرا اینجاش کجه چرا اونجاش.... تروخدااا خیلی بدمممم میادددددددددددددددد
هردومون به طراحی لباس علاقه داشتیم و رویای اینو داشتیم که یه طرح لباس معروف شیم از اونا که فقط برا س ...

با پولایی که داشتیم قرار شد تابستون بریم کلاس طراحی لباس گشتیم توی شهرمون یجارو پیدا کردیم که این کلاس رو داشت پوستمان کنده شد تا به این جا رسیدیم کلاسرو پیدا کردیم قرار شد با خونواده هامون حرف بزنیم بازم مثل همیشه اون خانوادش ساز مخالف زدن اصلا براشون مهم نبود بچشون با کلی ذوق خودش با تلاش خودش پول جمع کرده بدون اینکه یه قرون از خانواده بگیره (وضع مالی خیلی بدی داشتیم هردومون) تو اون موقعیت وضع زندگی داغون یه قدم برداشتن برای پیشرفت بچشون اونم با تلاش خودش براشون خیلی زور داشت خانواده من اجازه دادن ولی من دلم نمیخواست بدون اون کاری کنم بهش گفتم تا تو نیای من نمیرم خیالت راحت خلاصه از هر روشی استفاده کردیم که شاید بتونیم کاری کنیم خانوادش اجازه بدن گفتم باهاشون حرف بزن بگو خودتون منو ببرید بیارید قرار نیست تنها برم اصلا همونجا وایستاد تا کلاس تموم شه چه میدونم گریه کن قهر کن باهاشون حرف نزن (به خرافات هم رو اوردیم😂 دعای زبون بند از گوگل پیدا میکردیم میخوندیم شاید جواب بده) این وسط خاله هاش هم فتنه که اجازه نده بره دختر تنها کجا بره دختر چه به کلاس رفتن آخرش باید شوهر کنه این کارا الکی چیه ولی بچه های خودشون هزار غلط میکردن  فقط به این گیر میدادن مامان بابای اینم ساده به حرف اونا گوش میکردن از ترس آبرو خلاصه من تا آخرین لحظه تمام تلاشمو کردم تنهاش نزاشتم بهش گفته بودم تا تو نیای من اصلا کلاس نمیرم خیالت راحت 

تروخدااا وقتی تاپیک میزنم یا سوال میپرسم فقط به لپ کلام دقت کنید نه اینکه چرا اینجاش کجه چرا اونجاش.... تروخدااا خیلی بدمممم میادددددددددددددددد
با پولایی که داشتیم قرار شد تابستون بریم کلاس طراحی لباس گشتیم توی شهرمون یجارو پیدا کردیم که این کل ...

یه روز باهم بحثمون شد یکی من گفتم یکی اون خلاصه ریخت بیرون اومد گفت که آره تو داری یکاری میکنی که من از خانوادم جدا شم به حرف خانوادم گوش نکنم بهشون بی احترامی کنم کلی چرت پرت بعدم بلاکم کرد یه پیج کاری تو اینستا زده بودیم دوتامون ادمین بودیم منو از تو پیج انداخت بیرون پیج که کلی زحمت براش کشیده بودم کلی جمع کرده بودم زد حذف کرد از تو اینستا هم بلاکم کرد خیلی برام گرون تموم شد داغون شدم خیلی بهش وابسته بودم با یه شماره دیگه بهش پیام دادم که بیا مشکلمون حل کنیم هردو عصبانی بودین من خیلی ناراحت شدم از حرفات توقع نداشتم دوباره اومد که آره تو میخواستی من به خانوادم بی احترامی کنم به تو ربطی نداره خانوادم راست میگن حق با اوناست من اصلا مونده بودم انگار یه آدم دیگه شده بود گفتم من بخاطر خودت اینکارو کردم خواستم بهت کمک کنم گفت من نیازی به کمک تو ندارم بهش گفتم اگه دوست نداشتی من تو این مسائل دخالت کنم بهت کمک کنم همون اول بهم میگفتی دوست ندارم تو دخالت کنی نه اینکه خودت ازم کمک بخوای موافق باشی بعد یهو بزنی زیرش منو بکنی آدم بده اینطوری بعد این همه سال دوستی بهم توهین کنی جوری که انگار دشمنتم گفت آره دوستی که اینکاررو میکنه دشمن خلاصه من شدم آدم خالش که فتنه می‌کرد شد آدم خوبه فرشته دوباره بلاکم کرد دیگه سمتش نرفتم خیلی دوست داشتم دوباره دوستی مونو ادامه بدیم تنها دوستی بود که داشتم بهش خیلی وابسته بودم بعد از اون من داغون شدم مثل کسی که شکست عشقی خورده هر لحظه منتظر بودم برگرده پیام بده یا از بلاک درم بیاره همه چیو گذاشتم کنار افسرده شدم تا یکسال بعد اون من هنوز افسرده بودم نه درس میخوندم نه هیج همه چیو گذاشتم کنار ولی خدارو شکر وقتی شروع کردم برا کنکور خوندن انقدر سرگرم درس خوندن بودم اونو فراموش کردم برا همیشه دیگه حتی مهم نبود برام اصلا حتی اگه بازم برمی‌گشت دوباره کمک میخواست دیگه میمرد هم برام مهم نبود الان بعد پنج سال یهو یادش افتادم 

 آخری ازش هیج خبری ندارم یادم چندسال سه چهار سال پیش سال آخر مدرسه بود که کرونا تموم مدرسه ها باز شد دیدمش دوباره مثل دوتا غریبه اون یک ماه خیلی طولانی غیبت داشت فکر کنم خانوادش نمیذاشتن درس بخونه میخواست ترک تحصیل کنه هنوزم خانوادش همونجور بودن خونشون بغل مدرسه بود ولی واسه همون یه قدم هم مامانش یا باباش میومد دنبالش که تنها نیاد یه وقت 

تروخدااا وقتی تاپیک میزنم یا سوال میپرسم فقط به لپ کلام دقت کنید نه اینکه چرا اینجاش کجه چرا اونجاش.... تروخدااا خیلی بدمممم میادددددددددددددددد

سلام خوبی

ارتباز صمیمی عمیقتون مثل من و دوستمه ۱۶ سالگی باهم همکلاسی بودم تا الان که ۳۴ سالمونه جون همیم

ماهم یکبار سه ماه قهر بودیم ولی دوباره برگشتیم هردو بدون هم نمیتونیم

ولی تو رابطه ما اونیکه خیلی زحمت کشیده دوستمه

ولی من بعد که بزرگتر شدم متوجه عمق کارهای مهمش واس خودم شدم و الان همیشه مدیونشم و بهترین دوست زندگیمه هرچند رابطمون الان کمه چون اون شغل خیلی سخت و پر کاری داره 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792