خانوما من خواهرم داره جدا میشه داستانش طولانیه
امشب دامادمونو دیدیم بعد اون زمانی ک با خواهرم بود خیلی کلاس ماشینشو میذاشت ماشین خارجی داشت
بعد مام تیو این مدت حدودا یک سال و نیمه قهرن ماشین خارجی خریدیم
بعد ک مارو دید خواستیم ماشینمونو ببینه اینا کنارش رفتیم چشم تو چشم نگاه کردیم
بعد از بغلش با سرعت خیلی زیاد رد کردیم بعد نگه داشتیم داروخونه دارو خریدیم اون تا نوقعی رسید بهمون اومد با سرعت رد شد ک مثلا انتقام بگیره
مام چسبیدیم به پشتش با سرعت بالا بچها دود و خاکی ک توی جاده راه افتاده بود
بعد دیگه ازش رد کردیم بعدش دیگه پیچیدیم توی یک کوچه بیخیال شدیم
دلم براش تنگ شده بود خاک بر سرش کاش ادم بود.....
خیلی ناراحت شدم راستش مامانم داشت نفرینش میکرد ولی من واقعا نفرینش نمیکنم... پسر خوبی بود خانوادش بزرگترین دشمنش بودن