فهمیده ام که به گربه ها اگر بیش از آنچه که باید
محبت كني خوي گربه صفتیشان بیدار میشود و خود را خداوندگار می پندارند... فهمیده ام که به سگها اگر بیش از آنچه که باید مهربانی کنی وفاي قلبشان بیدار میشود و تو را خداوندگار می پندارند... فهمیده ام که به انسان ها اما اگر بیش از آنچه که باید بها دهي نه خود را خداوند مي پندارند نه تو را در عوض چنگال هایشان تیز میشود و دندان هایشان برنده گمانمهار میشوند چنگت میزنند و به دندان میگیرند خوب که زخمت زدند و تو مجبور شدی راهت را از آنها کج کني، بيدار مي شوند و به دنبالت می خزند غافل از آنکه دیگر نه تو همان تویی و نه او همان اوي سابق تو زخم دیده ای و او درنده راهت را که کج تر کردی از او حال می نشینند و زانوی غم بغل میگیرند و ناله سر می دهند که اي واي پس عشق کجاست؟ پس دوست داشتنها چه شد؟..