اگه شهر ما بودی میومدم باهات دوست میشدم
منتها سایلنت و بی حالم...تهش ناراحت بودی میگفتم غصه نخور عزیزم ببین برات مریضم مواظب باش نریزم با اینکه ریزه میزم برات عشوه میریزم
پایه خوابیدن و لم دادن و تخمه شکستن و آشغال ریختن رو فرش و هسته الوچه پرت کزدنم
من حالم خوش نی امشب خل شدم به بزرگی خودت ببخش