(ما ترکیم) بابام داشت با یکی از فامیلای دور تلفنی حرف میزد خواست بهش بگه بیایین خونه ما بقول فارسا یه کلبه درویشی داریم
برگشت گف تشریف بیارین بقول فارسا ما یه طویله داریم
ینی از اون موقع دارم عرق شرم میریزم توروخدا بگین چیکار کنم این سم از ذهنم پاک شه 😩😩