دارم دبوونه میشم آخه چرا من توی این خونواده بی درک به دنیا اومدم چقد دلم گرفته
مادرم میگه بریم با مادر بزرگت زندگی کنیم 😭 طبقه دوم وسوم عموهام میشینن
این خونه سه طبقس و طبقه اولش فقط یدونه اتاق داره که مال مادر بزرگمه و هررروزززز بدون استثناء همه عمه ها و عموهام و دختر عمه هام و نوه ها و بچه هاشون و همهههه میان اونجا میشینن و سروصدا میکنن دعوا میکنن آدمای سطح پایینی هستن همشون مدرسه نرفتن
زنعموم هم بشدت آدمای خودخواهی هستن
مادرم میگه سر لج اونا میریم اونجا زندگی میکنیم چقد داد زدم من چقد گریه کردم بهش گفتم اخه توچرا نمیفمی ما تعدادمون زیاده چرا میخوای اذیتمون کنی میگه مستاجریم خب مستاجر باشیم بهتر از اینکه بریم اونجا مریض روانی بشیم مگه ما قبلا اونجا زندگی نمیکردم من ابتدایی بودم کلی من اذیت کردن حتی کتکم میزدن عموهام تروماهاش تاالان همراهمه
نمیدونم چه گناهیی کردم که اینجوری تاوانشو میبینم .من اگه اونجا باشم اصلا دیگه ازدواج نمیکنم عموهام خلاف کار و معتادن همه هم میدونن
ای خدا چقد از مادرم بدم اومده😭😭