من فکر میکنم همیشه که بابام خودشیفته بود. با تمام تصمیمات من مخالف بود. یه بار یادم نمیاد در موردی پشتم وایسه و حمایت کنه از همه چی ایراد میگرفت. از ظاهرت از طرز تفکرت از مدل مو از رنگ ناخن از ارایش از مدل حرف زدن خودش بدترین حرفا رو به بقیه میگفت ولی کوچکترین چیزی بهش برمیخورد. هر وقتم بهش اعتراض میکردی میگفت شماها منظور من رو اشتباه میفهمید. همه کاری برای خودش اوکی بود ولی بقیه حق کاری رو نداشتن و میگفت خودتونو با من مقایسه نکنید من فرق دارم کلا خیلی داغون میکنن ادمو همیشه بهشون بدهکاری عزت نفس ادمو میگیرن
سلام عزیزم. مگه تو رشته پرستاری راجع به اختلالات شخصیتی هم میخونید؟
حالا نه اینکه مدام اینجوری باشه اما رفتار با زیر دستاش خیلی تحقیر آمیز بود .حتی یکیشون رو گریه کرد با اینکه مردی بود.
همشم دوست داش ازش تعریف کنیم و توجه کنیم بهش. اگه پیام یا تماسش جواب نمیدادم ناراحت میشد فک میورد از سر بی توجهیه. میگف دلم میخواد همسرم فقط بهم بگه چشم اونوقت من همه کاری براش میکنم.
عدرخواهی میکرد اما حس پشیمونی ازش دریافت نمیکردی . سرسنگین و سرد میشد. دم دمی مزاج بود خیلی گرم بود بعد با کوچکترین چیزی سرررد مثل یخ
اره واقعا شکر خدا که طول کشید یه مقدار ، خودشو نشون داد.. بیچاره اونی بدون بررسی باهاش ازدواج کرده🫠
چون تو یکی دوماه اولی ارتباط باهاش ، حس میکنی یه پادشاه اومده سراعت که خیلی مدبر و مسیولبت پذیره از پس همه چی هم برمیاد و میشه بهش تکیه کنی. از همه لحاظم بهت توجه و محبت میکنه تامینت میکنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
27 ثانیه پیش
28 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز